تاریخچه چرم و چرمسازی در ایران (از عهد باستان تا زمان معاصر)
مهرداد خلیلی آذر
فارغالتحصیل رشته چرمسازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر
از کتاب شیمی پوست و چرم به قلم دکتر بهزاد احمدی و مهندس سعید سامی
یکایک بیامد خجسته سروش بسان پری پلنگینه پوش
بپوشید تن را به چرم پلنگ که جوشن نبود و نه آئین جنگ
به آن ایزدی و فر و کیان ز نخجیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد و گاو و خر و گوسپند بورز آورید آنچه بد سودمند
ز پویندگان هر دو مویش نکوست بکشت و از ایشان برآهیخت پوست
چو سنجاب چو قاقم چو روباه گرم چهارم سمورست کش موی نرم
بدینگونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی (934- 1035 بعد از میلاد)
همانگونه که در مقدمه بسیاری مقالات و کتب و سخنرانیها در باب چرم نیز اشاره میگردد، چرمسازی در ایران از قدمت بالا برخوردار است. اما بررسی دقیق روند چرمسازی و ردیابی آن در دورههای مختلف از عهدهی همگان خارج است و نیز در این مقوله اطلاعات جامعی به وسیله تاریخنویسان و محققین ارائه نگردیده است و اصولاً با چرم به عنوان یک هنر-مستقل- برخورد ننمودهاند. بلکه در حاشیه بررسی و تحقیق مسائل هنری دیگر (همچون حکاکی، نقاشی و سفالگری، قلمکاری روی فلزات و …) اشارهای نیز بدان شده است.
تاریخ چرم به صورتی بسیار نزدیک با پیشرفت بشر ممزوج است. غارنشینان اولیه چرم را به عنوان یکی از سرمایههای بسیار باارزش خود میشمردند. در آن زمانی که در واژهنامه بشر جز واژهنامه بقا هیچ نبود چرم (پوست) – رل بسیار مهم و اساسی را در این تنازع بازی نمود. در انجیل در دو جا از چرم بحث به میان آمده و در بعضی از فصول دیگر نیز از پوست سخن به میان آمده منظور چرم بوده است. در قسمتی از انجیل آمده است که خداوند جامهای از پوست را به تن آدم و حوا نمود و در تورات یک جا آمده که ابراهیم به هاجر بطری ساخته شده از چرم محتوی آب را داده که چرم آن توسط مواد دباغی گیاهی عمل آورده شده بود و در جای دیگر چنین میخوانیم: پس خداوند خدا-آدم را از خاک زمین صورت داد و نسیم حیات را بر دماغش دمید- و خداوند خداگفت بودن آدم، تنها خوب نیست- به جهت او یاوری را بسازم که با او باشد و زنی ساخت و او را به آدم آورد، و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و شرمندگی نداشتند. آن گاه چشمهای هردوی آنها گشوده شد و دانستند که برهنهاند و برگهای درخت انجیر را دوخته و از برای خود فوطه ساختند و آدم اسم زن خود را حوا نامید زیرا که مادر تمامی زندگان است و خداوند خدا جامههای پوستین جهت آدم و زنش ساخته و برایشان پوشانید.
و در قرآن میخوانیم: ای فرزندان آدم ما لباس که ستر عورت شما کند و جامههای زیبا و نرم برای شما فرستادیم و بر شما باد به لباس تقوی که این نیکوترین جامهی شما است.
دو استفاده اولیه از پوست که مورد اتفاق صاحبنظران میباشد عبارت است از:
1- استفاده از آن به هنگام شکار- قرار دادن خود در جلد شکار (حیله شکار)
2- پوشش زمین (بیشتر در غارها) و در مناطق سردسیر به عنوان مثال (بالاتر از دریاچه خزر و نزدیک مناطق سیبری) و بالای کوهها و کوهستانها و غارها به عنوان پوشش تن در مقابل سرما
چرم یکی از قدیمیترین منابع طبیعی بشر و بزرگترین موهبت و هدیهای است که مادر طبیعت به انسان ارزانی نموده است. باستانشناسی مدرن از وجود مصنوعات چرمی در کشتزارهای با قدمت بیش از 33 قرن پرده برداشته است در حالیکه در عالیترین شکل و حالت کنسرو (نگهداری) قرار داشتهاند. وابستگی و نیاز بشر به چرم با غریزه او برای پیشرفت و بهتر نمودن زیبائیهای طبیعت عجین گشته و او را به سوی راههائی برای استفاده از چرم به عنوان یک جسم واسطه یا ماده خام هدایت نمود.
تمدن مصر باستان ارزش زیادی به چرم قائل بودند (مانند طلا) – در روم باستان چرم به اندازهای مهم بود که آنها از آن به عنوان پول رایج استفاده مینمودند. همانگونه که جهان مدرن امروزی ما به مقدار وسیعی به ذغال و نفت و بسیاری از مشتقات آنها (روز به روز بر تعدادشان افزوده میشود) وابسته است. اجداد نخستین ما نیز دریافتند حیوانی که شکار مینمایند تقریباً همه نیازهایشان را برای برخوردار بودن یک زندگی نسبتاً راحت میتواند تامین نماید. لباس، پناهگاه، ظروفی که در آن مواد غذایی ذخیره میکردند، حتی ظروفی که برای گرم کردن آب استفاده مینمودند همه از پوست حیوانات تهیه شده بود. کاسه و پیاله، ظروف ذخیره و نگهداری مواد، کلکها (جهت عبور از رودخانه) تسمههای مورد استفاده در بستن سنگها (در عصر هجر) و غلاف تیشه و چاقو و همه و همه احتمالاً زمانی که بشر به طور تجربی و تصادفی چگونگی عمل آوردن پوست حیوانات را کشف کرد ساخته شدهاند. بسیاری از این مهارتها در دومین و سومین هزارهی قبل از میلاد توسط مردم هند-اروپائی از شرق به اروپا (غرب) برده شد. از آنجایی که طبیعت چرم فسادپذیر است لذا به دست آوردن نمونه واقعی از چرم قدیمی بسیار نادر است. احتمالاً مصنوعات واقعی چرمی در مقایسه با جاهای دیگر، بیشتر در آثار باستانی مصر یافته و باقی ماندهاند و این نیست مگر به خاطر روشهائی که آنها در ساخت چرم و نگهداری آن همراه با اجساد افراد صاحبمقام به کار میبردهاند. اما این بدان معنی نیست که مصنوعات چرمی مشابهی در جاهای دیگر مورد استفاده قرار نگرفته باشد خصوصاً در ایران که در اولین هزاره قبل از میلاد مصر جزو امپراطوری آن بوده است. اما مدارک ما برای چنین استنتاجی بر اساس نقاشی غارها، عکسهای موجود روی مهرها، مجسمهها و نقوش نیمهبرجسته و نمونههای نخستین اسباب سنگی خوشتراش میباشد که توسط انسان اولیه برای برش و نرم کردن پوستها ساخته شده و اسباب زیاد دیگری امروزه با اندک تغییری توسط دست صنعتگران برای برش چرم مورد استفاده قرار میگیرد. بشر 2000 سال پیش روشی برای دباغی طبیعی میدانسته که عبارت بود از قرار دادن پوست در گل ذغالسنگ نارس که مقاومت خوبی در برابر فساد و تجزیه به پوست میبخشیده است. در موزه ملی کپنهاگ یک مرد از تولند دانمارک با کلاه 8 تکه چرمی و کمربند و کمند چرمی که با آن او را حلقآویز نموده بودند موجود میباشد. کلاههای چرمی که در نقوش نیمهبرجسته ایرانی نمایش داده شده بدون شک از تشابه فراوانی (از نظر نوع دباغی) با چرمهای تولند دانمارک برخوردار بوده است. چند هزار سال قبل از میلاد زمانی که آشوریان و بابلیان سومریان (امپراطوری الامیت) در عرض نواحی حاصلخیز مدیترانه به طرف اقیانوس هند در حال گسترش بودند ایران حقیقتاً شامل قبایل کوچک بسیاری بود. در زمان حکمرانان هخامنشیان بیشتر از 30 ملیت خراجگزار در امپراطوری هخامنشیان بودند. این ملتها شامل یونانیان، لیدیان، هندیان، سعدیان، مصریان و بسیاری دیگر بودند. پس هر کدام از این ملل در فرهنگ و تمدن ایران نفوذ و اثر گذاشتهاند. اصولاً هنر ایران شناسنامه و گزارش و یادگاری از مردمانی است که در زمانهای دور نقش بسیار مهم و اساسی را در تاریخ جهان بازی میکردهاند. ایران قطعاً در آسیا قرار داشته و برای اروپا مهم بوده است. خط مشی و طریقه زندگی آنها بسیار ساده و روشن بوده اما شخصیت بارز و ارزنده آنها و افکار بسیار عمیقشان با هم عجین شده و در هنرهایشان با یک فصاحت و اطمینان خاصی متجلی گشته که در دیگر مدارک و اسناد به ندرت به چشم میخورد. شکی نیست مدتها قبل از آن که نساجی (بافتن) اختراع شود پوست حیوانات که نخستین بار در قالب لباس ظاهر شد توسط انسانهای اولیه به کار برده میشده است (حداقل در مناطق سردسیر). نقاشیهای غارها متعلق به دهها هزار سال قبل پوششها (لباسها) پوستی شکارچیان را ترسیم نموده است. جامعه (اجتماع) اولیه برای مقاصد روزمره در همه جا از پوست حیوانات کوچک استفاده مینموده است. قطعاتی از پوست گوسفند و بز برای ساختن ظروف آب و شیر و ظروف مخصوصی برای ساخت پنیر و کره به هم دوخته میشدند. در بسیاری از مکانهای ماقبل تاریخ در سراسر ایران، از جمله در غاربلت (400/5 ق-م) در دریای خزر در شمال ایران و تپه یحیی (500/4 ق-م) در جنوب کرمان سنگهای تراشیدهای کشف شده است که برای تمیز کردن و آمادهسازی پوست حیوانات به کار برده میشده است. برای ما هرگز روشن نشد که چه زمانی بشر برای اولین بار روشی یافت (کشف کرد) که به واسطه آن روش، پوستهای سخت و قابل فساد حیوانات را به چرم نرم و انعطافپذیر تبدیل نماید (دباغی). اما به احتمال زیادی پوستها نخست با پیه (چربی) و مغز حیوانات نرم شدهاند و مو (پشم) نیز به وسیله سنگهای تراشیده شده از روی پوست برداشته شده است. شکل منحنی (خمیده) سنگهای تراشدهنده پوست که در مکانهای پالئولیتیک (عصر قدیم هجر) یافت شدهاند افکار را به این موضوع معطوف میکنند که پوستها برای انجام راحتتر عمل بر روی بدنه درختی قرار میگرفته است (احتمالاً برای زدودن قسمت لش طرف رخ و برای برداشتن موی قسمت لش روی تنه قرار میگرفته است) اما چیزی که روشن است این است که در سرزمینهایی که زمانی امپراطوری ایران باستان را تشکیل میدادند دست کم 5 هزار سال پیش روشهای کاملی برای ساخت چرم را به کار میبردهاند. از آن موقع تا به حال در اساس و روش تغییراتی بسیار جزئی صورت گرفته است. قبل از اینکه استفاده از ظروف رسی و گلی عمومیت یابد (و حتی بعد از آن) دیگها و دیگر ظروف از پوست ساخته میشده است به این صورت که از پوست یا به طور مستقیم یا به عنوان قالبی برای شکل دادن به گل استفاده میشده است.
متجاوزان مصری یا نسلهای آنها از مریمه که در آلمریا (جنوبغربی اسپانیا) مستقر شدند، دیگهای کیسهای چرمی و صندلها و پوتینهایشان را با خودشان آورده بودند، ظروف آب بلند و باریک و نوکدار که در نواحی مدیترانه و خاورمیانه بودند همانند نمونه ظروف آب پوستی که در شهرهای ترویای باستانی موجود بوده میباشند و همچنین در آنجا کوزههای آب به دست آمده است که طراحی اولیه آنها ریشه پوستی داشته است (قالب پوستی). انسان اولیه پوستهایش را به وسیله تسمههای باریک از میان سوراخهایی که روی پوست به وسیله سنگهای تیز به وجود میآورد به هم میبست. بعداً نیز احتمالاً در کارگاههای بافندگی از تسمههای چرمی برای بافتن استفاده مینمودهاند.
بشر پالئوتیک از کیسههای پوستی جهت گرم کردن آب و قرار دادن سنگهای داغ و سرخشده و انداختن آن به داخل آب استفاده مینموده است. سپس انسان دریافت که آب داغ باعث سخت و سفت شدن چرم میگردد و میتوان برای ساخت پوشش سلاح و سپر و زره و البته مصنوعات غیرنظامی همچون ظروف آشامیدنی از جنس چرمی استفاده نمود. چنین ظروف آشامیدنی چرمی در مصر و قبور نوبیان در دومین هزاره قبل از میلاد یافت شدهاند. همچنین قطعات چرم رنگی: صندل، کیسهها و مخده و لباسهای چرمی حتی بیش از 5000 سال قبل از میلاد باعث شدهاند در قبرهایی متعلق به 4000 قبل از میلاد در مصر دامنهای دباغی شده چرمی از پوستهای بز و غزال کشف شده که این دامنها با نوارهای چرمی بافته شده، کاملتر شدهاند، صندلهای چرمی نرم دباغی شده با زاج (آلوم) که اغلب به رنگ قرمز جالب توجهی رنگ شدهاند، ریسمانهای چرمی، قالبهای محکم گلی برای حمل دیگهای چرمی، کیسههای چرمی برای نگهداری از وسائل تزئینی و ذخیرهی حبوبات در زمره بسیار مصنوعی است که در گورستانها به چشم میخورد. در زمره چیزهایی که برای عموم جالب توجه بوده است لباسهای مخصوصی بود که کاملاً از تکههای کوچک چرم قرمز رنگ که به طور مرتب و تمیز به هم دوخته شده ساخته شده است. (احتمالاً این تکههای کوچک زواید مصنوعات دیگر بوده است)
در 1570-2000 قبل از میلاد چرم در خاورمیانه برای ساخت مصنوعاتی چون اسناد (به شکل طومار) و غلاف- پیشدامن و بند شلوار- دستکش-چادر- ریسمان- سایبان و پردههای دیواری- آینه و قاب بادبزن و پوشش طبل و دیافراگم برای وسایل موسیقی و شیشه پنجره با فرم دستخط پوستی (حالت لاستیکی، بعد از باز شدن دوباره به شکل طومار جمع میشده است) به کار برده میشده است. دیگر مصارف چرم در دومین هزاره قبل از میلاد مسیح شامل درها- تسمهها- ارابههای جنگی و همه نوع پوشش و غلاف- سلاح- ترکش- سپر- زره و کرجی و کلک بود. از کانال هویوک در آناتولی مجسمه مرمری سفید خدایی که روی صندلی نشسته به دست آمده (900/5-ق-م) که یک کلاه از پوست پلنگ بر سر دارد. اجسادی در این مکان به دست آمده که در پوست پیچیده شده و در دیوار خانه دفن گشتهاند.
اسناد و مدارک گویا
1- ظروف سفالی به دست آمده از املش (منطقهای در شمالغرب ایران) در اولین هزاره قبل از میلاد که شباهت بسیار زیادی به نسخههای چرمی خود دارند (اشاره به قالبهای چرمی) ظروف کوچکتر با حالتی تقلیدی از دوخت و نوعی طلاکوبی سهگوش ساده بر روی ظروف چرمی تزئین و دکور شده است (موزه ملی کپنهاگ)
2- کاسه نقرهای که شاه خسرو اول در آن نشان داده شده است (578-531 بعد از میلاد). این کاسه به لحاظ نمایش پوتینهای ساقبلند اشرافی و رکابهای چرمی و حاشیه تونیکها (بلوزهای نظامی)، بند شلوار چرمی و کمربند چرمی شاه قابل توجه است (موزه لنینگراد).
3- مجسمه بالاتنهای از تمثال ملکه الامیت که در هفت تپه خوزستان یافت شد. ملکه روسری چرمی بر سر دارد همراه با گوشواره که احتمالاً شکل تاج پارتها نیز از آنجا سرچشمه گرفته است. چرم با گل میخهای برنزی آرایش شده است (دومین ه-ق م)
4- آپادانا در پرسپولیس طرف جنوبی راه پله شرقی جائی که هیئتهای نمایندگی در حال آوردن هدایا هستند. مثلاً نماینده آشوری در حال آوردن 2 عدد پوست بره پیشکشی است.
5- یک نقاشی مصری که در آن مردی در حال حمل یک بطری چرمی است. این نقاشی از گورهای رخمیر طبس به دست آمده است. (سال 1450 ق-م)
6- سفیر کبیر ایران در چین در نقاشی آبرنگ روی گچ در کیزیل (600-500 بعد از میلاد) با پوتینهای ساقبلند که به وسیله یک بند چرمی به کمر متصل شده نشان داده شده است.
7- تعدادی از نگهبانان سلطنتی در پرسپولیس، یک پارسی با ترکش (تیردان) منگولهدار و چکمههای رکابدار و پشت سر او یک نفر ماد با شبکلاه چرمی یا نمدی- تونیک و شلوار و یک نوع چکمه رکابی. این شخص ماد در حال حمل یک تیردان چرمی است و یک شمشیر کوتاه به وسیله یک بند چرمی به کمر و پایش متصل شده است. هردوی آنها (هم پارس و هم ماد) نیزه حمل میکنند.
8- لیدینها یا سوریهایی که ظروف و کاسههایی را به عنوان باج حمل مینمایند، کلاههای بلند احتمالاً چرمی بر سر و چکمههای چرمی با پنجههای برگشته (رو به بالا) به پا دارند.
9- برجستهکاری خزانهداری در پرسپولیس یک کلارک (فرمانده 1000 نفر از سپاه جاویدان) مادها را در حال دادن گزارش به داریوش است نشان میدهد. داریوش روی تخت نشسته است. کفش غیرنظامی سلطنتی به پا دارد و ماد نیز نوعی لباس چرمی به تن دارد و یک شمشیر را نیز با چرم بسته است.
10- پرسپولیس- قصر داریوش- خدمتکارها در حالی که غذاها و حیوانات کوچک را به سالن ضیافت و مهمات حمل میکنند نشان داده شدهاند آنها «باشلیکس» پوشیدهاند که دهانشان را پوشش داده است و سه نفر از آنها تونیک چرمی و شلوار چرمی مادها را با چکمههائی که دور قوزک و پشت پایشان محکم میشود به تن دارند. پارتها نیز لباس گشاد و بلند با کفش بنددار پوشیدهاند. یک پارس در حال حمل طبقی (سینی) است که با پوست حیوان با چرم پوشانیده شده است.
11- آرامنه یا کاپادوشیانز، در دیوار آپادانا در پرسپولیس در حال آوردن خراج خویش که شامل شلوارهای چرمی متصل به کفش (به صورت سرهم)، تونیک و بالاپوش و یک اسب است میباشند. همه آنها شبکلاه چرمی به سر دارند که به روش مادها آن را در پشت سر گره زدهاند و لباسهای نظامی_ پوششهای کوتاه و هم شلوار و کفش سرهم و کفش و شلوار چرمی به تن دارند.
12- دیواره آپادانا در پرسپولیس ردیف بالا: ارابه سلطنتی پشت سر ارابه خدای نور (اهورامزدا) است. بدنه و چهارچوب هر دو احتمالاً با چرم مطلا پر شده و یا با صفحات طلا پوشیده شده است. به علاوه پارتها بهکلاهها و خرقههای راه راه ملبس هستند و مادها در لباسهای رزمی و شلوار نشان داده شدهاند و بعضی از آنها نیز کندریز روی شانههایشان انداختهاند. کلاههای راه راه پارسیها احتمالاً چرم رنگی یا چرم مطلا بوده است.کماندان یا قاب کمان بزرگ نیز چرمی میباشد.
13- سازندگان مصری کفشهای بیرویه (صندل) به دست آمده از گورهای رخمیر در طبس (1450 ق-م)
14- سازندگان چرم مصری_ به دست آمده از گورستان رخمیر در طبس 1450 ق _م.
باری در گذشته تاریک و پرابهام چرم، ما چراغی به دست گرفتهایم تا گوشهای هرچند کوچک از دنیای بزرگ و تاریک چرم را روشن نماییم.
“آقای من شما در حال تدارک جنگ با مردانی چرمینهپوش هستید. جنگاورانی که شلوارکها و دیگر لباسهای چرمی ملبس هستند…”
هرودت، تاریخ کتاب اول
این جزو هشداری بود که به وسیله یک دهاتی بیسواد به نام ساندانیس[1] به کراسوس[2] پادشاه لیدیا[3] داده شد. گفتنی است که ساندانیس به سبب علم و خروش شهره آفاق بود. منظور او از مردانی که لباسهایشان همه چرمی بوده و لباس غیرچرمی نداشتند جنگاوران ماد بودند. نیرومندترین قبیله ایرانی مادها بودند که تدریجاً در شمال باختری ایران سکونت اختیار کردند و در زمانهای نخستین از چرم به مقدار زیاد و برای مصارف گوناگون استفاده مینمودند.
از عهد عتیق اقوام ایرانی زبان در فلاتی پهناور و کوهستانی که از سمت خاور به جبال بلند هندوکش و باختر و جنوب باختری به سلسله کوههای زاگرس محدود است زندگی میکردند. کوههای سلیمان این فلات را از حوضچه رود سند جدا میسازد و خلیجفارس که از متفرعات اقیانوس هند است مرز جنوبی آن است. همچنین در عهد عتیق و قرون وسطی قله البرز و دریای خزر مرز دولت ایران بوده و نواحی بینالنحرین و آسیای صغیر در دوران باستانی مورد ادعای دولت ایران بوده است. آب و هوای سخت فلات ایران که گرمای آن در تابستان و سرمایش در زمستان تحمل ناپذیر است در بخشهای پست اندکی ملایمتر بوده و در دره رودهای آن زراعت میسر بود در صحراها دامداری متداول بوده و دامداران چادرنشین بودند ولی در واحهها _ چه در شرق و چه در غرب، دامداری به وسیله مردم مقیم و اسکانیافته صورت میگرفته است. دامها را در تابستان به مراتع کوهستانی میبردند و زمستان را در درهها نگه میداشتند و به تربیت دامهای کوچک و بزرگ و شاخدار و اسب میپرداختند. شکار نیز در نواحی جنگلی و صحراها واجد اهمیت فراوان بود. به اتکای مندرجات اوستا میتوان گفت که قبایل ایرانی از سمت خاور و نواحی آسیای میانه آمدند و با گلههای خویش به بخشهای خاوری فلات ایران نفوذ کردند و از آنجا قسمتی از آنان به سوی بخش باختری فلات به حرکت درآمدند و قسمتی دیگر به طرف جنوب رفتند تا در دره رود سند ساکن شوند و قبایلی که وارد فلات ایران شده بودند با ساکنان پیشین آن که فرمانبردار و مطیع گشته بودند مخلوط شدند و سرزمین مسکن ایشان به نام کشور آریاییها یا آریانا نامیده شد که اکنون ایران تلفظ میشود. همان طوری که قبلاً نیز اشاره شد نیرومندترین قبیلههای ایرانی مادها بودند که تدریجاً در شمال باختری ایران ساکن شده و در جنوب مقر ایشان قبیلههای پارسی مستقر گشتند. مادها در آغاز سده هشتم ق_م قبایل پارسی را که در نواحی جنوب باختری فلات ایران بودند مطیع خویش ساختند. یک باستانشناس مشهور آلمانی به نام پروفسور لوشی[4] که سالها رئیس موسسه باستانشناسی آلمان در تهران بود به مادها به عنوان شیفتگان واقعی چرم توجه داشته است همانند موتورسیکلتسوارهای امروزی که علاقه زیادی به داشتن ژاکت (نیمتنه) و شلوار چرمی دارند. شلوار و چکمه سرهم بسیار نادر به وسیله مادها به عنوان قسمتی از خراجشان ارائه شد (البته پس از غلبه هخامنشیان). پروفسور لوشی این شلوار و چکمه سرهم را جورابشلواری نام نهاد. او همچنین معتقد بود شلوار جورابی دو نوع بوده است. یک نوع تماماً از پشم بوده با تخت کفشهای چرمی و نوع دیگر احتمالاً تمام چرمی بوده است. تعدادی از نمایندگان مادها که به چنین لباسهای چرمی ملبس هستند در مهرهای استوانهای شخصی ترسیم شدهاند، از این مهرها اکثراً اشراف و روحانیون (بیشتر اشراف) استفاده مینمودند.
در موزه لور پاریس یک تصویر نایاب از انسان معمولی در حالی که با یک جفت گاو کوهاندار مشغول شخم زمین است به چشم میخورد که میتوان به طور مشهودی لباس شاخص مادها را بر تن او دید. همچنین در مهر هرمی دیگری یک ماد (ملبس به لباس ویژه خود) در حال صحبت با یک زن نشان داده شده است. از آنجایی که سلسلهی هخامنشیان مکمل مادها بوده است، بنابراین با اشارهای مختصر بحث کامل پیرامون لباس رزمی مادها را به بخشهای بعد وامیگذاریم.
کفش مادی: کفش مادی از چرمی یک تکه است و مانند جوراب به پا کشیده میشود و باتخت اضافه است و هیچ نوع درزی در نیمرخ آن دیده نشده است. چنین به نظر میرسد که درز کفش در پشت پاشنه و بر رویه آن باشد. کفش مادی داری پاشنهای گرد است، این پاشنه به وسیله چرم یک تکه کفش، از بیرون پوشیده و بیسرپاشنه میباشد. پنجه آن کشیده و بر پنجه پهن و بریده و به نحوی ملایم به سوی زمین و به طرف بیرون پا کج است.
کمربند مادی: با مطالعه بر روی نقوش سنگی تخت جمشید درمییابیم که کمربند مادی یک تکه چرم بلند به اندازه دو برابر کمر است که در محل ختم یک دور کمر، در جلو از پهنایش کاسته شده و پس از یک دور از همدیگر رد و زیر و رو شدن- دوباره گره میخورد و انتهای کمر دارای یک گردی است. مردم ما علاوه بر این کمربند عادی دو کمربند دیگر نیز داشتند. – که یکی برای آویختن کماندان و دیگری برای قمه و شمشیر بوده است و در مواقع لزوم هر سه آنها را با هم میبستند.
*پوشاک ایرانیان _ جلیل ضیاء پور
تکنیکهای نخستین
سنگ چخماق و سنگ تبر و تیشه نخستین که به وسیله نوارها و ریسمانهایی از پوست خام به دسته بسته میشدند در سراسر خاورمیانه معمول بودند. همین روش بود که بعدها پیشرفت کرده و در بستن مفاصل و بندهای اسباب و وسایل و ارابههای جنگی مورد استفاده قرار گرفت. تسمهها با بندهای چرمی به صورت تر تهیه میشدند و همزمان با خشک شدن تدریجی منقبض شده (جمع شده) و به یک صفحه محکم تبدیل میشوند. در زمانهای بسیار قدیم، پوست به وسیله دود دادن و به وسیله نمک نگهداری (کنسرو) میشد. استفاده وسیعی از زاج (سولفات آلومنیوم) جهت ساخت چرم سخت و سفید به عمل میآمد که بعداً با یک وسیله خمیده با لبه کلفت نرم میگردید (عملیات مکانیکی).
چنین چرمهای زاجشدهای[5] در آشور_بابل و سایر قسمتهای ایران که از زاج برای تکمیل کاری لوازم شخصی به رنگهای زرد و سبز و آبی استفاده مینمودند معمول بود. همچنین از چرم دباغی زاجشده جهت پیچاندن اطراف چرخ ارابههای جنگی استفاده میشده است (به عنوان نوعی تایر اولیه) و نیز در کشتیهای تجاری به عنوان بادبان مورد استفاده قرار میگرفت.
به غیر از نمک به عنوان یک عمل نگهداریکننده (عامل کنسرو کننده)، سماق[6] خصوصاً برای پوست بزی، بعد از استفاده اصلی از آن در شرق به خاور دور معرفی شد. در کتیبههای بابلیها و هیستها آمده است که انها به کشت بلوط اشتغال داشتهاند خصوصاً به منظور استفاده از خواص دباغی آن. دباغهای قدیمی در این مناطق از مازو[7] که نسبت تانن آن از چوب بلوط به مراتب بیشتر است استفاده مینمودهاند. البته خود چوب بلوط نیز به عنوان یک منبع اولیه تانن مورد استفاده قرار میگرفت. پلین[8]، نویسنده رومی (تاریخ فوت 79 بعد از میلاد) چنین ذکر میکند: استفاده از مازوی سبز برای دباغی چرم بهتر از سماق و پوست انار (پوسته بیرونی) است. استادکاران ماهر چرمساز از مخلوط نگروزین، شیر، زرده تخم مرغ و خون گاو، رنگ مشکی میساختند. پارسها و بابلیان در حقیقت از پوست انار جهت رنگ زردی که به چرم میبخشید استفاده مینمودند. انار میوهای مختص ایران بود و در بعضی وقتها آن را سیب چرمی[9] مینامیدند. انار در برجستهکاریهای عهد باستانی ترسیم گردیده است و امروزه کاربرد بسیار خوبی در رنگرزی پوست گوسفند لباسی دارد. پوشیدن چرم لباسی و کفش زرد بسیار رایج بود و یک سومری در 800 ق- م یک دستورالعمل ارائه داده است که این دستورالعمل ترکیبی است از مراحل، جهت دباغی یک پوست گاوی تازه کشتار شده: پوست را ابتدا در مخلوطی از آب و گل (آرد یا شاید جو) که قبلاً به خوبی خرد شده است خیسانده، سپس آن را با آب انگور تخمیرشده (سرکه) و بهترین روغن خالص گاو، ملح آلومنیوم (زاج) حاصل از زمینهای هبت و مازو مخلوط نمائید. سپس پوست را فشرده و آن را بر روی بشکه داغ برنزی بکشید.
در اوایل هزاره ق – م در یک دستورالعمل بابلی برای حصول چرم خیلی مخصوص چنین میخوانیم:
«شما بایستی شیر بز زرد و آرد را به پوست بزغاله بخورانی. بایستی با روغن تمیز خالص
(معمولاً با روغن و چربی صافشده گاو) پوست را مالش دهی. شما بایستی زاج را با سرکه انگور رقیق نموده و سپس سطح پوست را با مازو به دست آمده از درختهای کاشته شده در هبت پر کنی.»
این روش خوراک دادن به چرم با استفاده از مواد مخصوص برای ساخت چرمی بینهایت نرم و انعطافپذیر هنوز هم در بعضی از نقاط خاورمیانه روش رایجی است. مسلماً از چنین چرم نرمی در ساخت دستکش چرمی قرمزی که به گماشته مصری به نام آی[10] هدیه داده شد استفاده شده بود. در یک مقبره در تل _ ال آرمانا[11] در مصر تصویر گماشته مصری، آی، در حالی که این دستکشها را پوشیده است ترسیم گشته است (حدود 1370 ق _ م).
همچنین در متاب ایلیاد نوشته هومر به مردان متاثری که بر سر جسد پاتروکل مشغول دباغی هستند اشاره شده است. روش کار چنین بود:
مانند همان کاری که برای اجساد انسانها انجام میدادند، پوست گوساله بزرگی را از روغن صاف اشباع مینمودند . سپس پوست را پهن میکردند. چند نفر در اطراف پوست آماده ایستاده بودند. در این فاصله کارها با جدیت تعقیب میشد. وقتی که پوست از اطراف به طور یکنواخت و مساوی کشیده میشد، پوست عرق میکرد، آب پوست خارج میشد و در این حالت روغن به پوست داده میشد و روغن جذب پوست میگردید.
ایلیاد سرود بیست و سوم
در یک دستورالعمل بسیار قدیمی چنین میخوانیم:
پوست را با مخلوطی از آرد جو و نمک به مدت 3 روز خیسانده، سپس زوائد اضافی سطح گوشتی (لش) را جدا نموده و ساقه گیاه چولگا[12] را خرد کرده و در آب میخیسانیم و عصاره حاصل را بر روی سطح موئی پوست مالیده و آن را در محلی به مدت 24 ساعت قرار داده تا موها سست شده و قابل جدا کردن شوند. پوست را مجدداً به مدت 3-2 روز دیگر در محلول آرد جو میخوابانیم تا عمل دباغی پوست کامل شود.
در دستورالعمل دیگری متعلق به سرخپوستان آمریکا برای دباغی پوست آهو و گوزن داریم:
موهای پوست را از طریق مالیدن خمیر حاصل از خاکستر و آب سست کرده و جدا مینمائیم. سپس لش و زوائد چسبیده به سطح گوشتی را توسط استخوانهای پهن لگن حیوان میتراشیم. اکنون مخلوطی از مغز و جگر حیوان کشتهشده را بر روی سطح گوشتی پوست میمالیم و آنقدر آن را مالش میدهیم تا پوست کاملاً نرم گردد. پوستهای نرمشده را به یکدیگر دوخته و آنها را بر روی چوبها برافراشته به صورت خیمه یا چادر انداخته و دود ناشی از سوختن چوبهای پوسیده را به زیر آنها هدایت میکنیم. بدین ترتیب دباغی پوست به صورت کامل انجام میپذیرد. یک دستورالعمل دیگر برای دباغی پوست که در زمانهای قدیم انجام میشد چنین است:
پس از تراشیدن زوائد لش (از قسمت تحتانی پوست) پوست را زیر آفتاب پهن مینمودند تا خشک گردد. برای نرم کردن پوست خشکشده، پوست را با سنگ میکوبیدند و گاهی برای ایجاد نرمی بیشتر آن را میجویدند. سپس مقداری شاخه درختان خردشده را در لابلای پوستها قرار داده سپس پوستها را در گودالها یا خمرههای گلی (یا سفالی) محتوی آب قرار میدادند و بعد سر خمرهها را به مدت 6 ماه میپوشاندند. بعد از 6 ماه چرمی بسیار بادوام و مقاوم به دست میآمد.
به احتمال زیاد بسیاری از نمونههای مصنوعات چرمی مانند سندل – تیردان (ترکش) و غیره از ایران ریشه گرفته و به ایالتهای همسایه صادر میشده است. به عنوان مثال اسبهای اهلیشده و رامشده به احتمال زیادی قبل از آنکه در عراق و ترکیه ظاهر شوند در ایران پرورش یافته و تربیت شدهاند (قبل از سومین هزاره ق – م). با اینکه از حیوانات معمولاً بدون زین و رکاب سواری میگرفتند (تا زمانی که قبیله خانه به دوش پارت بین سومین سنه ق – م، سومین سنه بعد از م بر ایران حکومت نمایند هنوز زین و رکاب اختراع نشده بود). اسبها _ قاطرها_ الاغهای وحشی به وسیله یک شلاق و یک نوار چرمی ساده که دور گردنشان حلقه میشد کنترل میشدند. سوارکاران در قدیم کمربندهای چرمی را که با ورقههایی از صفحات فلزی تزئین شده بود میپوشیدند. بعضی از این صفحات دارای تعقری به طرف بیرون بودند که از این حالت به عنوان نوعی زره ساده استفاده میشد. این صفحات بر روی کمربند اصلی به واسطه کمربند چرمی دیگری بالای شکم ثابت میشد. در اوایل هزاره ق – م در نزدیکی بازار اتریشی[13] شهر هالشتات[14] صفحات فلزی که احتمالاً متعلق به همان کمربندها بودهاند یا جهت محکم نگه داشتن حوشن چرمی بدن از آن استفاده میشده یافت شد. این اکتشافات با واقعهای جالب مقارن بود. در یک معدن نمک مجاور شهر هاشتات اجساد معدنچیان چرم شده با لباسهای چرمی پاره کشف گردید. این اجساد به واسطه نمک مانند چرم کنسروشده بودند. میدانیم که حتی در زمانهای خیلی قدیم بشر مسافت زیادی را طی مینمود و مهارتها و فرهنگش را نیز همواره با خود داشت و با مردمان دیگر آمیخته میشد. بنابراین، این مسئله فرض بعیدی نخواهد بود که مردمان خانه به دوش چون سکائیان ایران روشهای ساخت چرم را به قبایل اروپای مرکزی ارائه داده باشند. در تمام وقایع کمربندهایی که حتی به عنوان زره بدن مورد استفاده قرار میگرفتند تاریخ طویلی دارند و حتی در گورهای سلسلههای نخستین اور نیز یافت شدهاند (سومین هزاره ق – م). اور همانند پرواز کلاغ (منظور حرکت بطئی و آرام) از شرق به لرستان نزدیک میشد و این مناطق غالباً زیر نفوذ پارسها بود. سلسله اور به وسیله الامینتها احتمالاً در اواخر سومین هزاره ق – م غارت شده بود. 1500 سال بعد به وسیله بنیانگذار امپراطوری هخامنشیان کوروش بزرگ دوباره سازمان یافت. یک کمربند یا حمایل چرمی که روکش نقره به آن داده شده است در گورهای اور یافت شده است. همراه این کمربند چرمی سنگ و فلز[15] و مجسمه برهنه مسی مردی با کمربند (احتمالاً چرمی) به دست آمده است. همانند این مجسمه کوچک در جریکو[16] پیدا شده است که مطمئناً تماماً از فلز ساخته شده بوده است. مجسمه نیز دارای کمربند چرمی است که به واسطه صفحهای فلزی مقاوم گردیده است (1650- 1750 ق_ م).
غلافهای پهن شمشیر اغلب از برنز ساخته میشد که به شکل خاص و با صفحات کندهکاری شده روی آن از ناحیه انتهایی به یک چرم پرچ میشد. تعداد زیادی از این نوع صفحات متعلق به کمربند در لرستان یافت شده است و همچنین از لرستان یک مجسمه کوچک برنزی به دست آمده است با روپوش بلند و کمربند پهن که از میان آن یک شمشیر گذشته است و یک ترکش (تیردان) که به افسار چرمی حلقه شده دور گردن و زیر بازوی چپ شخص متصل است. به وسیله خط میخی کلدانیان (نئوبابل)[17] تاریخ روپوش مجسمه حدود 60 سال ق _ م تخمین زده میشود، اما قدمت خود مجسمه کوچک به نظر خیلی بیشتر میآید (شاید این مجسمه متعلق به کلکسیون شخصی دوره نهمین _ هفتمین سده ق _ م بوده باشد).
یک برجستهکاری روی مرمر سفید متعلق به هفتمین سده ق _ م پادشاه آشور _ بنیپال[18] را در حال شکارگیر نشان میدهد که یک کمربند چرمی پهن با چکمههای ساقبلند بنددار پوشیده است و ملازمش که تیردان را حمل مینماید نیز چکمه بنددار و سندل به پا دارد. در یک برجستهکاری دیگر متعلق به 859- 883 ق _ م پادشاه آوشری قبل از آشور بنیپال، آشور نصیرپال[19] در حالی که کمربند چرمی با انتهایی گرد پوشیده است نشان داده میشود این کمربند با نوار یا قلاب محکم شده است.
پس کمربندها انواع مختلفی داشتهاند: یک نوع کمربندهایی که در آنها از صفحات فلزی به صورت مجزایی به صورت تکه تکه کنار هم روی یک زمینه چرمی قرار گرفتهاند. در نوع دیگر ورقههای بلند فلزی به صورت یکدست روی پوشش چرمی قرار دارند که به وسیله بندهای چرمی از میان یک جفت سوراخ در انتهای هر کدام وجود دارد عبور داده شده و محکم گردیده است.
در یافتههایی از زیویه[20] در منتهاالیه جنوبی دریاچه رضائیه (ارومیه) در آذربایجان غربی و همچنین از لرستان (بیشتر قسمت جنوبی) به فلزاتی با سوراخهای کوچک برمیخوریم که نشان میدهند این فلزات در اصل به پوشش چرمی بخیه شده بودهاند (احتمالاً در 7-8 سده ق _ م ).
همچنین در زیویه کندهکاری روی دیواره آبشور با عاج تراشیدهای که بدان چسبیده است مشاهده میشود که گماشته آشوری و پارسی و دیگر خراجگزارهادر حالی که کفش پنجه برگشته به پا دارند ترسیم شدهاند.
نخستین کارگاههای چرمسازی و پا افزار
در مهر استوانهای مارپیچ به رنگ سبز مایل به سیاه که از کلکسیون پیرپونت مورگان[21] به دست آمده صحنهای از مراسم ساخت چرم ترسیم گردیده است. البته منشأ این مهر بر ما مجهول و ناشناخته است. این مهر از سال 1909 در کلکسیون بوده است و متعلق به اوراک میباشد (چهارمین تا سومین هزاره ق_ م) که بعداً به عنوان یک مکان باستانشناسی مهم در بینالنهرین شناخته شد.
بنا بر اظهارات پروفسور ادیت پرودا مهر یک کارگاه چرمسازی را ترسیم میکند با نوعی چکمه از چرم نرم با پنجههایی رو به بالا که روی زمین قرار دارد. گردن مار عظیمالجثهای به هم پیچیده و به شکل دو ستون طرح را به دو صحنه تقسم مینماید. در یک تصویر شخصی نشان داده میشود که حیوانی را از یک ستون (دیرک) آویخته و در حال شقه کردن آن است و در روبروی او شخص چکش به دست نشان داده شده است. مابین این دو نفر یک ماهی قرار دارد. در صحنه دوم شخص دیگری پوست حیوان یا خود حیوان را روی دستهایش انداخته و روی زمین حیوان یا پوست حیوان مشابه پهن است. در کنار اینها یک پوتین با پنجه رو به بالا نیز به چشم میخورد. چنین به نظر میرسد که در صحنه دوم شرح موکنی (موزدائی) پوست مدنظر باشد. ضمناً صحنهای در یک گور مصری آرامگاه صدراعظم رخمیر[22] در زمان حکومت فرعون تاتموسیس[23] در لاکسور[24] (1450 ق _ م) به صورت نقاشی موجود است و تمام مراحل آمادهسازی پوست پلنگ را همراه با مصنوعات تکمیل شده و سپرهای ساخته شده در آن نقاشی نشان داده شده است.
مینوانهایی که سندل به پا دارند و بطریهای چرمی در دست گرفتهاند در این گورها ترسیم شدهاند. مینوانها همچنین چکمههای قرمز و سفید به پا دارند و زنان کفشهای پاشنهبلند (به سبب روز واقعهای به خصوص) و دامنهایی از پوست پلنگ به تن دارند. در یک برجستهکاری در بینالنهرین (متعلق به 2600 ق _ م) کفشی با پنجه بالاآمده به علاوه یک زنگوله در قسمت بالای آن ترسیم شده است. این موقعی بود که پیکرتراشهای هیت و تنی چند از ایران کفشهای مشابه را بدون زنگوله به نمایش گذاشته بودند. احتمالاً ابتدائیترین نوع پاافزار که به وسیله انسان اولیه ساخته شده و اختراع گشت کفش پوست گوزن بوده باشد که مانند یک کیسه یکدست چرمی سفت و زمخت بود دور قوزک پا به وسیله یک رشته یا بند چرمی با پوستی که از میان شکافهایی عبور داده میشده جمع میگردید. این نوع کفشها مونودرمون[25] نامیده میشدند. لغت قدیمی ایرانی برای کفش موکا[26] است. زمانی پارتها به چکمه موک[27] میگفتند (سومین قرن ق _ م تا سومین ق _ م).
یک برجستهکاری کوچک در بالای مناطق کوهی ساریپول[28] واقع در جاده قدیمی سلطنتی میان کرمانشاه و قصر شیرین ایران موجود است که در بیست و یکمین قرن ق _ م کندهکاری شده است. در این برجستهکاری شاه آنوبانین[29] از طایفه لولابی[30] با الهه آنانا[31] و اسرای جنگی که با ریسمان به هم بسته شدهاند ترسیم شدهاند. شاه و اله سندل به پا دارند. بر روی دیوارهای مقبره های مصری چند تصویر از نخستین کارگاهها موجود است. در آن تصاویر استادکاران و صنعتگران، کوزهگران و آهنگران و کفاشان و دباغان نشان داده شدهاند که با حرارت و تحرک بسیار مشغول به کار هستند. گمان بر این است که در دهها هزار نوشته و کتیبه خطی قدیمی (میخی) که منتظر ترجمه و تفسیر هستند به چرم اشارات زیادی شده باشد و این نوشتههای خطی در صورت ترجمه و تفسیر به عنوان مرجعی برای چرم قابل استفاده خواهند بود و به عنوان چراغی هرچند کمسو ما را به دنیای تاریک و مبهم چرم خواهد برد.
در متون کلدانیان از هامبن[32] (یک نوع جوشن یا زره چرمی است که از پوست غزال یا بز ساخته میشود) سخن به میان آمده است. لغات آشوری آکاپو[33]، آلو[34] و سالشو[35] همه به معنی سازنده چرم (دباغ) هستند. چرم برای ساخت چادر و پناهگاه و نظایر اینها به کار برده میشده و احتمالاً یکی از قدیمیتریم مصارف پوست حیوانات در ساخت چادر و پناهگاه بوده است. چرم زیبا و زرق و برقداری که در مراسم تشییع جنازه ملکه مصر دیزمخب[36] 1000 ق _ م به عنوان سایهبان استفاده شده بود هنوز موجود است. در عین حال تاریخشناسان از چادر ساخته شده از چرم زیبائی سخن میگویند که اسکندر بزرگ در هنگام لشکرکشی از ایران به افغانستان در آن استقرار داشته است. بر اساس شواهد موجود باستانشناسان معتقدند که انسان اولیه سقف کپر و خانه خودش را با پوست عملآمده میپوشانیده است. مثالهای عدیدهای از استفاده انسان از چرم رنگی برای پوشش دیوار و سقف خانه _چارپایه و صندلی_ ساخت تختخواب و قلاده سگ و افسار حیوانات و حتی ساخت توپهایی شبیه توپهای فوتبال امروزی وجود دارد. این توپها شامل 6 قطعه یا بیشتر چرم زاجی قرمزو سفید بود که قطعات به هم دوختهشده و توپ ساخته میشد. پوست بزی که اغلب به رنگهای روشن رنگ شده به وسیله قلابدوزی و مرصعکاری با جواهرآلات تزئین میشده، مسلماً توسط ایرانیان و بابلیان و آشوریان برای ساخت چکمه و کفش استفاده میگشته است. در حقیقت زمانی که چکمههای پوست بزی قرمز بابل مشهور بودند بابل قسمتی از امپراطوری هخامنشیان ایران بود و این امتیاز بسیار بزرگی برای صادرات آن بود و با اندکی تغییر (بنددار کردن قسمت بالای چکمه) توسط یونانیان و رومیان مورد استفاده قرار میگرفت (مشابه چکمههای بندداری که پادشاه آشوریان آشوربنیپال در هفتمین قرن ق _ م میپوشید).
ریشه و اساس چرم این چکمهها همان چرم تیماج[37] است که ابتدا با سماق ایرانی دباغی شده است. این نوع چرم در سومین قرن ق _ م یک کالای صادراتی باارزشی بوده است. برداشت ما از کتیبههای مصری چنین است که کالاهای چرمی از بیبلوس میآمدهاند و بعدها در دفتر خاطرات روزانه یک صاحبمنصب و پزشک مصری به نام سینوهه[38] که در 1950 ق _ م نوشته است. ذکری شده از یک رسم آسیائی که همانا پیچاندن و در لفافه کردن اجساد در پوست گوسفند بوده است.
یک داستان چرمی
مسئله چرم به اندازهای شاخص و مصنوعات چرمی به قدری مورد احترام بودند که باعث شدند چرم اساس و زمینه داستانی قدیمی درباره پادشاه قدرتمند شرقی گردد و اما داستان:
رسم و عادت پادشاه این بود که در اراضی تحت قلمرو پادشاهی خود راه برود و به منظور حمایت از پاهایش در برابر سنگهای زمخت موجود در سطح زمین از خدمتکارانش میخواست که پوست حیوانات را جلو زیر پاهایش قرار دهند. با هر گامی که پادشاه برمیداشت خدمتکاران پوستی زیر پایش قرار میدادند تا گام بعدی را بردارد. این کار بسیار آهسته صورت میگرفت و بسیار خستهکننده بود. تا اینکه یک روز کاسه صبر پادشاه سر آمد و از کوره دررفت و به وزیرش دستور داد تا سریعاً تمام سطح قلمرو پادشاهیاش را با پوست بپوشانند. وزیر بیچاره نتوانست پادشاه را متقاعد کند که این کار غیرممکن است. او میدانست که ناموفق شدن در این امر همانا و مرگ مسلم همان. وزیر بیچاره لباسهایش را درید و روی سرش خاکستر ریخت و به قصد خودکشی در خانه انزوا پیشه کرد. یک جوان بسیار زیرک و باهوش از اوضاع وخیم وزیر باخبر شد و تلاش کرد تا وزیر را ملاقات کند. او ادعا میکرد که یک محلول دارد که مشکل وزیر را حل میکند اما وزیر از ترس موفق نشدن و مرگ استعفا داد و از ملاقات با اشخاص امتناع میکرد. با نبوغ و مهارت فراوان جوانک با طرح قبلی وارد قصر پادشاه شد و آهسته وارد اتاق خواب خصوصی پادشاه گردیده و بلافاصله تعظیم کرد و با ترس گفت: «ارباب من، من راه پوشانیدن زمین با چرم را یافتهام.» شاه خواست تا او را تنبیه نموده و از قصر بیرونش کند که جوان یک پاکت از زیر بازویش بیرون کشید و از درون آن چیزی را بیرون آورده و نشان پادشاه داد که ما امروزه به آن صندل میگوییم. او سپس آنها را به پای پادشاه کرد و گفت: «حال ارباب من، هرجا که شما بخواهید راه بروید زمین پوشیده از چرم خواهد بود.» بدین ترتیب شاه پسرک را وزیر جدید خود کرد و جهان شاهد کشف یکی دیگر از کاربردهای باارزش چرم شد.
ظهور چرم در لباسهای سلسله هخامنشیان
و حال میرسیم به دویست سال حکومت هخامنشیان[39] (دوره 330-550 ق _ م) استفاده فوقالعاده وسیع از چرم در این دوره به صورت بارزی محرز گردیده است. از یان باب علاوه بر رجوع به کتابهای تاریخنویسان یونانی و رومی همچون استرابو[40] ، آریام[41] و هرودوت[42] به سراغ نقوش برجسته شگفتانگیز و زنده شهر پرسپولیس در فارس (جنوب ایران) میرویم. آنجایی که ملیتهای تابعه در حال آوردن هدایای سالیانه خویش به امپراطور هخامنشی هستند. در پرسپولیس ما میتوانیم با دقت زیاد و تعمق در لباسهای محلی و رسمی ملیتهای مختلف را ببینیم. در این باب هرودت چنین ثبت کرده است: مادها، همان مردانی هستند که تماماً البسه چرمی به تن دارند. (مادها ملتی هستند که قبل از بنیانگذاری سلسله هخامنشیان توسط کوروش بزرگ حکومت میکردند.) پدر کوروش یک پارسی بود از ولایتی که اکنون استان فارس نام دارد. اما مادرش یک شاهزاده ماد بود (دختر آستیاژ[43] که کوروش در جنگ او را شکست داد.) مادها اساساً مردمانی خانه به دوش بودند. سوارکاران بزرگ و پرورشدهندگان اسب خصوصاً اسبهای نساء[44] که به خاطر این اسبها مورد حسادت همسایهها قرار داشتند. استرابو مینویسد: یک فرمانده ماد سه جفت شلوار و 2 عدد تونیک (لباس نظامی) میپوشیدند که احتمالاً از چرم میبود. تونیکها به وسیله کمربندی که از آن خنجر و شمشیر میآویختند به کمر بسته میشد. در کنار آنها (خنجر و شمشیر) یک سنگ برای تیز کردن تیغه خنجر و شمشیر به کمربند بسته میشد. امروزه مهرهای فراوانی در انواع کلکسیونها موجود است که به طور واضحی لباس چرمی مادها را تصویر مینمایند. معمولاً عنوان اشکال حاصله پهلوانی است که با یک دست با شیری میستیزد. برجستهکاری حکشده بر روی قطعهای از یک صخره که در ورودی مقبره قرار دارد و صفحات طلایی و دیگر اشکال هنری لباسهای شاخص و ویژه مادها را به نمایش میگذارند. در آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد در سمت مشرف به میدان جنگ جایی که کوروش پدربزرگش را مغلوب ساخت لباسهای امپراطور همراه با سلاح و جواهرآلات و چکمههای نرمش روی تخت طلایی قرار دارد. کوروش دوست داشت لباس مادها را به تن کند، خصوصاً در لشکرکشیهایش. البته این لباسها کاربردتر از لباسهای معمول و شایع پارسها یعنی همان لباسهای پاچیندار پارسی بودند. در زمره باجگیریهایی که روی راهپله شرقی آپادنا _ هال_ آیودنیس[45] در پرسپولیس تصویر شده است مادها به چشم میخورند که در حال آوردن هدایای خویش که عبارت از شلوارها و خرقههای پیچیده و تاخورده که یقیناً کاملاً چرمی بودهاند میباشند. اشراف ماد یک در میان با همکاران پارسی خود روی سردر قصر دیگری، تریپیلون[46] ترسیم شدهاند. پارسها به طور معمول ردا و کلاه پوشیدهاند که به اعتقاد کارشناسان کلاهشان چرمی بوده است. پادشاهان هخامنش کفشهای چرمی کاملا صاف و سادهای میپوشیدهاند اما اشراف پارسی پوتینهای ساقکوتاهی به پا میکردند که با سه بند یا نوار محکم میشد. ایلیان[47] اظهار مینماید که قبای کوتاه یا ردای پارسیها از پوست موشهای بابلی درست شده بود. در عین حال گزنفون[48] شرح میدهد که چطور پارسهایی که میخواستند بلندی ظاهریشان را افزایش دهند (از نظر قد و ارتفاع) از یک نوع تخت کفش بلند استفاده میکردند. بدین گونه که: پوشنده کفش به راحتی میتوانست چیزهایی در داخل تخت کفشها بگذارد و خودش را بلندتر از آنچه هست نشان دهد. بدون اینکه در ظاهر کفش تغییر محسوسی حاصل گردد (این کفشها همان کفشهای مادی است که پارسها استفاده میکردند).
در مقابل کلاههای شیاردار پارسها، مادها کلاههایی شبیه به عمامه به سر میگذاشتند و اشراف یک روبان یا نوار از پشت کلاه میآویختند و احتمالاً کلاه مادها از نمد ساخته شده بود. مشابه آنچه امروز ایل بختیاری در خوزستان (جنوب غربی ایران)میپوشیدند. بعضی از نویسندگان معتقدند که کلاه آنها از چرم نرم و یا ترکیبی از چرم نرم و نمد ساخته میشده است و این مطابق خواست و سلیقه پوشنده کلاه تعیین میشده است.
در برجستهکاریها _ اشراف با تونیکهای چرمی بنددار_ شلوار و چکمه یا زنگار پهن و پوتین نشان داده شدهاند. بعضی وقتها آنها کفشهایی میپوشیدند که با یک نوار دولا دور قوزک و و پشت پایشان محکم میشد (تقریباً مانند چکمههای سوارکاری امروزی) و همزمان با این کفشها نوع دیگری نیز ترسیم شده است. کفشهایی با چند نوار که در پشت پا دگمه میشدند. در آن برجستهکاریها یک ماد همیشه با یک بالاپوش بلند (تا قوزک پا) که روی شانههایش انداخته و آستینهای گشاد و افتاده تصویر شده است. نام این جامه کندیز[49] است (یک لغت که ریشه ایرانی دارد) که این لباس ویژه با بندهایی محکم میشد و اغلب با خز سجاف میشد. نمونهای از کندیز مدرن در سراسر شمال ایران و افغانستان یافت شد که پوشتین[50] نام داشت و از پوست گوسفند ساخته میشد و آن را نیز معمولاً روی شانه میانداختند. در این زمینه ایگوردیاکونف قولی چنین دارد:
مردم ثروتمند از پوستهای گرانبها نظیر یوزپلنگ و افراد بیبضاعت از پوست گوسفند استفاده میکردند. پولاکس[51] تاریخنویس دیگری معتقد است که بالاپوش مادها میبایست کاملاً چرمی بوده باشد که وجه مشخصهای است برای پی بردن به اینکه قبایل ماد و پارس مبدأشان شمال بوده است. تونیکهای چرمی همچنان که بعدها سربازهای قرون وسطی نیز دریافتند محافظ خوبی در مقابل پرتاب نیزه و تیرها بودند. هومر در نوشتههایش به چرم بزرگی که به عنوان حفاظ بدن میپوشیدند و این چرم از گردن و قوزک پا محافظت مینمود اشاره میکند. قهرمان تروا[52]، آژاکس[53]، هکتور[54] را در حالی ملاقات میکند که او در حال حمل یک سپر بلند متشکل از برنز و 7 لایه چرم است. تیکیوس[55] استاد چرمسازی که در هیل زندگی میکرد برای هکتور یک سپر درخشان و براق از پوست 7 گاو نر ساخت و هکتور به طرف تراوا راه افتاد. همچنان که او راه میرفت، لبههای مات و برجسته سپر (قسمتهای انتهایی سپر که برنزی نبود) از بالا و پائین و پشت گردن و روی قوزک پای او ضربان آهستهای وارد میساخت. به احتمال نزدیک به یقین سپرهایی که در پرسپولیس ترسیم شدهاند با وجود اینکه کوچکترند به روش مشابه روشی که هومر ذکر میکند تهیه شدهاند. لازم به ذکر است که پوست سگ آبی دلخواه پارسها بود. توریستهائی که از شهر مشهور و محل اجرای مراسم خاص در شمال شیراز (جنوب ایران) دیدن میکنند فرصتی بینظیر مییابند تا در جزئیات البسه و سیمای اعضای ملیتهای تابعه که در حال آوردن هدایای خود برای حکمرانان هخامنشی هستند (حدود 2500 سال قبل) مطالعه دقیقی نمایند. در روی زمین راهپله هال آیودنیس و دیگر قصرها که در کل احتمالاً سالی فقط یک بار یا دو بار جهت انجام مراسم خاص اشغال میشده همه جزئیات البسه و… ترسیم شده است. یکی از جالبترین برجستهکاریها، برجستهکاری خزانهداری[56] است که ثابت شده که نقطه آغازین این برجستهکاری در مرکز راهپله آپادانا قرار دارد. آنجائی که ملل باجگزار و سپاه جاویدان[57] واقع هستند. سپاه جاویدان عدهای از سربازان برگزیده حکمرانان بودند که تعدادشان نمیبایست از 10،000 تن کمتر میبود. در برجستهکاریها حکمران بزرگ هخامنشیان، داریوش اول نشان داده شده است در حالی که روی تختش نشسته و پاهایش را (کفش به پا دارد) در روی چهارپایه مخصوص که احتمالاً پوشش چرمی داشته قرار داده است و هازارپات[58] فرمانده مادی را به حضور پذیرفته است. هازارپات فرماندهی ا.لین ده هزار نفر از سپاه جاویدان را بر عهده داشت و محافظ شخصی پادشاه بود. این مقام عالیرتبه به نوعی لباس مادی ملبس استو این لباس شامل یک تونیک چرمی _ شلوار تنگ بسیار برازنده و جالب و نوعی کفش مادی است. پابندی که دور قوزک پا حلقه میشده و از زیر پاشنه میگذشته است. در پشت سر شاه وارث و جانشین مسلم او کوروش ایستاده است و پشت سر او پیشکار سلطنتی با یک ماد به نام آسپارتینز[59] و یک نگهبان مسلح سلطنتی قرار دارد. آسپارتینز از انتهای یک تکه چرمی که روی دست چپش قرار دارد گرفته است. این تکه چرمی به یک تیردان سلطنتی که به احتمال نزدیک به یقین چرمی است وصل گردیده است و از شانه چپ آسپارتینز آویزان شده و به کمربند چرمی او بسته شده و اما شمشیرش در غلافی است که به کمربند متصل ساخته است. این غلاف تا زانوی پای راست او ادامه دارد و بر روی کمر از انتهای منگولهدارش وصل شده است. انتهای غلاف در روی زانوی راست با یک بند چرمی بافتهشده به پای راست محکم شده است. همه ملازمان پارسی در تصاویر با کفشهایی با سه بند چرمی و و دکمههایی در پشت پا نشان داده شدهاند. ضمناً بنا گفتهی هرودوت، پیاده نظامها در جنگها شلوار چرمی و کیتونس (تونیک آستیندار بسیار رنگی) و زرهی از پولکهای فلزی (مانند پولک ماهی) میپوشیدهاند که این پولکهای فلزی بر روی بستر چرمی قرار میگرفته است. این نوع زره احتمالاً مشابه زرهی بود که یونیان در ارتش اسکندریه (زمانی که ایران در چهارمین سده قرن ق _ م شکست داد) میپوشیدهاند و بعداً نیز استفاده از آن توسط جنگجویان قرون بعد تداوم یافت. مدارکی که گواهی میدهند زره پولکدار نقرهای به پوشش چرمی متصل بوده است در 73 بعد از میلاد در دژ ماسادا[60] در اسرائیل یافت شد (به همراه سندهای چرمی). الامیتها نیز با هخامنشیان همکاری مینمودند. اینها بقایای ملل قدرتمندی هستند که هزاران سال قبل از اینکه سلسله هخامنشیان بر مسند قدرت بنشینند بر پارسها حکومت میکردند و حالا به عنوان منشی بارگاه به کار گرفته شدهاند. آنها همچنین در شمار سربازهای نخبهای که برای سپاه جاویدان تربیت میگردیدند شرکت داده میشدند. ترکش آنها با تکههای چرم رنگی هلالی شکل آرایش شده بود. آنها کفشهای چرمی نرمی به رنگهای آبی و زرد میپوشیدند و بعضی وقتها کفشهای ساقبلند با زبانه (برگه) برجسته به پا میکردند و تعدا بندهای کفششان 6 بند چرمی بود در صورتی که پارسها و مادها از سه بند چرمی در کفشهایشان استفاده مینمودند. در سردر سالن صد ستون[61] در پرسپولیس جنگاوران دیگری از 28سرزمین (که همه از ارتش هخامنشیان پیوسته بودند) در حالی که تخت سلطنتی را نگه داشتهاند ترسیم شدهاند. این سالن محلی بوده که احتمالاً شاه ارتش یا نمایندههای ارتش را به حضور میپذیرفته است. در این سالن همچنین جزئیات ترکشهای چرمی منگولهدار و ترکشهای چرمی که بر روی شانههایشان آویختهاند و بندهای چرمی و دیگر سلاحها قابل رویت میباشد. همان طوری که روی خشتهای لعابدار رنگی قصرهای هخامنشیان در شوش[62] (در خوستان) نشان داده شده است تیردانها با چرمهای هلالی شکل و رشتهای به رنگهای آبی و قهوهای و زرد تزئین میشدند. چرمهای نرم به شکل ستاره و مربع مستطیل (چهارگوش دراز) بر روی رداهایشان که احتمالاً لباس رسمی آنها بوده تکهدوزی میشدند. جنگجوهای دیگر کلاهخودهایی از پشم یا چرم پوست سر روباه بر سر داشتند. بعضی دیگر از جنگجوها کلاههایی از پوست شیر بر سر میگذاشتند در حالی که چکمههایشان از پوست بز و یا گوزن بود. به راهپله باشکوه و معروف آپادانا بازمیگردیم. مادها را میبینیم ملبس به لباسهای تمام چرمی که در حال آوردن تنپوش (کت) سلطنتی چرمی و شلوار و چکمه یکدست یا به قول پروفسور لوشی شلوار جورابی و دیگر هدایا هستند. در بعضی از قصرهای مسکونی پرسپولیس خدمتکارهایی که اغلب ملبس به لباس مادها هستند ترسیم شدهاند که در حال حمل غذا در ظروف پوشیده شده از پوست هستند و همچنین تصاویر دیگری از حمل ظروف پوستی محتوی نوشیدنی و حیوانات کوچک و زندهای همچون گوساله و بره در بغل خدمتکاران به مقصد تالار ضیافت به چشم میخورد. همچنین در راهپله باشکوه آپادانا پارتها، قبیله خانه به دوش که بعداً خود بر ایران حکومت مینمایند در حال پیشکشی 2 شتر باختری (دو کوهانه) و پوست حیوانات هستند و مردی پوست شیر را روی سر و شانههایش انداخته است. سعدیان نیز هدایای مشابهی میآورند. عدهای شاید مردم سیلیسیا[63] در آسیای صغیر پوستهای دباغیشده با قوچهای زنده و لباس میآورند. آشوریان گاومیش کوهاندار و نیزه و چیزی که شاید سپر چرمی بود پیشکش مینمایند و ترکها و مقدونیهای غربی نیز سپر و نیزه هدیه مینمایند و سایر ملل اسب و ارابه میآورند که جزئیات آنها (افسار و دهنه و ساختار ارابهها) جالب توجه است. در هنگام حفاری خزانهداری در پرسپولیس، در این مجموعه باستانشناسها پیکر تراشیده عالی 2 اسب برنزی در حال تاخت را یافتند. احتمالاً در اصل این اسبها به ارابه متصل بودهاند و افسار چرمی اسبها دلیل روشنی این مدعا است. بدنههای چرمی و احتمالاً تایرهای چرمی ارابههای سلطنتی هخامنشیان و خدای آنان (اهورامزدا[64]) به روشنی روی این راهپلههای باشکوه ترسیم شدهاند. سکائیان با شبکلاههایی بر سر و عدهای دیگر از سمرقند اسب و لباس چرمی هدیه مینمایند (اسکائیان بیشتر لباسهای چرمی هدیه میکردند). آنها شلوارهای بلند و کفش یا پوتین پنجه برگشته تونیک و بالاپوشی به نام واسترا[65] که روی آن پوست و خز دوخته بودند به تن دارند. بسیاری از خراجگزارها چکمههائی در انواع گوناگون ، کفش یا سندل پوشیدهاند. برای مثال لیدینها چکمههائی با پنجهای که کمی به بالا انحنا دارد پوشیدهاند (این خصوصیات پاافزارهای آسیای صغیر بود). در زمره دیگر هدایا ارابهای که با 2 اسب کوچک به وسیله افسار فلزی و چرمی کشیده میشد به چشم میخورد. باختریان با پوتینهای بلندی که شلوارهایشان را داخل آن چکمه قرار دادهاند به چشم میخورند. در عین حال هارایویانز[66] و آریانها[67] شلوارک شل و گشاد که در زیر زانوهایشان جمع نموده بودند (مانند کیت) و چکمه پوشیدهاند. آراچوزیانها و سارانگیان همه از سرزمینهایی که اکنون همان افغانستان و مرزهای آن است نیز هدایای مشابه با خود آورده بودند. هرودت داستان جالبی از حمله به مصر تعریف مینمایند: این حمله به وسیله سناکریب که یک آشوری بود انجام پذیرفت. موقعی که ارتش او به خواب رفته بود هزاران موش صحرایی به آنها حمله نموده و ارتش ایران را تار و مار کرد. بدین ترتیب که موشهای صحرایی تیردانهای چرمی و تیرها و دستهسپرهایشان و همه تجهیزات و سلاحهای چرمی آنها را جویده و بیمصرف نمودند و بدین ترتیب ارتش ایران بدون وارد شدن به جنگ با مصر توسط موشهای صحرایی تار و مار گشت. همان گونهای که در حیاط پرسپولیس نشان داده شده است برای گرفتن و کنترل حیوانات وحشی و اهلی از دهنه و گردنبندهای چرمی سنگین استفاده مینمودند که همانند میلهای از فلزی سخت و خشک بود و با حلقهای که در انتها داشت حیوانات وحشی را مهار کرده و با حفظ فاصله لازمه از آنها به راحتی قابل هدایت و کنترل میگشتند.
چرم از پوست انسان
همچنان که زندانبانان مبتلا به سادیسم اردوگاههای آلمان در جنگ دوم جهانی ثابت کردند[68]:
« پوست انسان را به مراتب بهتر پوست حیوانات میتوان جهت ساخت چرم به کار برد.
زندان بوخنوالا: پوست بعضی از زندانیانی که اعدام میشدند ارزش تزئینی داشت. بعداً معلوم شد از پوست آنها آباژورهای زیبایی ساخته میشده است که برخی از آنها خصوصاً برای خانم الزءکوخ زن رئیس بوخنوالا درست شده بود. پوستهای خالکوبیشده ظاهراً ارجح بودند. یکی از زندانیان به نام آندرآسفافن برگر در دادگاه نورمبرگ، در این مورد چنین گواهی داد: به تمام زندانیان خالکوبیشده امر میشد که به درمانگاه رجوع کنند. پس از معاینه آنهایی که پوستشان ظریفتر و برای کارهای هنری مناسبتر بود با آمپول کشته میشدند. نعشهای آنها بعداً به بخش درمانشناسی فرستاده میشد تا قسمتهای مورد تمایل از پوستهای خالکوبیشده از بدن جدا و آماده شود. آنگاه قسمتهای آمادهشده به زن کوخ تحویل داده میشد و او آنها را به صورت آباژور و سایر اشیا خانگی درمیآورد. البته روش دیگری برای تهیه پوست سالم این بود که آلمانیها با تیراندازی بر گردن یا وارد آوردن ضربت به سر زندانیان یهود آنها را میکشتند تا پوستشان بدون پاره شدن به صورت سالم به دست آید. اما روایت نسبتاً ترسناکی از هرودت درباره یک قاضی که از پوستش چرم صندل قضاوت درست نمودند نقل شده است. اما هرودت در این داستان قصد دارد تفسیری از عدم رشوهخواری قضات هخامنشیان داشته باشد و اما داستان:
زمانی که روشن شد یک قاضی ایرانی به نام سیسامنز[69] با اخذ رشوه رای نادرستی صادر کرده است حکمران هخامنشیان، کمبوجیه[70] پسر کوروش بزرگ، به مردانش فرمان داد تا او را همانند گوسفند سر بریده و سپس پوستش را بکنند. از پوست قاضی چند تکه را دباغی نموده و چرم ساختند. سپس تکههای چرم را به هم دوخته و صندلی قضاوت پسر سیسامن، اوتانوس که در محکمه پدر به قضاوت منسوب شده بود را با آن پوشش دادند. اوتانوس[71] هر موقع که در محکمه بر روی آن صندلی مینشست سرگذشت تکه چرمها را به خاطر میآورد. بعدها این روش توسط آراتاکسراکس[72] اول پیشرفت داده شد. این پادشاه هخامنشی که حدود یک قرن بعد حکمرانی کرد (465- 425 قرن ق _ م) دستور داد چنین قضاتی را زنده زنده پوست بکنند و سپس پوستشان را بر روی صندلی که بعداً توسط جانشین او اشغال میشد پهن نمایند. حتی در کتیبههای آشوریان به استفاده از پوست انسان اشاره شده است و در یکی از این کتیبهها که در موزه بریتانیا یافت شده است چنین میخوانیم:
من از هر دو نفر یکی را کشتم و قبل از دروازه بزرگ شهر دیواری ساختم. من پوست سردسته مردان یاغی را کندم و با پوستشان دیوار را پوشاندم. من دستور دادم جمعیت کثیری از آنها (یاغیها) را در حضور من پوست کنده و من دیوارها را با پوستشان پوشانیدم. این کتیبه هنگام حفاری نینوا کشف گردیده بود.
سکائیان باجگیر ابتدا خون دشمنانشان که در جنگ کشته میشدند را مینوشیدند و سپس از پوستشان برای خود ترکش میساختند. آنها برای ساخت ترکش استفاده از پوست دست راست را ترجیح میدادند. باید اضافه نمود که سکائیان از پوست و ناخن و همه چیز برای پوشش ترکهایشان استفاده مینمودند. بعضی وقتها آنها پوست بدن را میکندند و روی یک استخوانبندی فرم چوبی پهن مینمودند و به هنگام سواری با خود حمل میکردند. بر اساس ترکشهای به دست آمده این مسئله کشف شد که پوست انسان هم مقاوم و سفت و هم سفید است. هرودت میگوید: پوست انسان تقریباً ضخیمتر و براقتر و سفیدتر از انواع پوستهاست. سکائیان سر دشمنان را از تن جدا کرده و ابتدا به حضور پادشاه میآوردند. سپس پوست را از سر به وسیله ایجاد یک برش دور گوش و تکان دادن سر جدا میساختند. قسمت لش پوست با دنده گاو تراشیده شده و از پوست جدا میشد و سربازان با انگشتانشان آن را نرم مینمودند و از آن به عنوان دستمال استفاده میکردند. این غنایم جنگی به دهنه اسبها آویخته میشد. بعضی از سکائیان تعدادی از پوستهای سر را به هم دوخته و از آن ردا و خرقه میساختند. همچنین آنها کاسه سر بدون پوست را از ناحیه پایین زیر ابرو اره کرده و لبههای آن را با پوست خام میپوشاندند و از آن به عنوان پیاله استفاده میکردند. حیوان در بعضی موارد به پوست دشمنانشان اطلاق میشد که بعضی از قبایل در ساخت مصنوعات متنوعی از آن استفاده میکردند و بدون تردید معتقد بودند که اینها نشانهای از غلبه و پیروزی او بر قدرت و نیروی دشمن است. مثلا سرخپوستان هنگامی که در یک مبارزه پیروز میشدند کله سردسته دشمن را کنده و محتویات داخل آن را تا آنجا که مقدور بود خارج میساختند. سپس درون کله شن داغ میریختند و این باعث جمع شدن پوست میشدبه طوری که کله دشمن را به سرنیزهها میکردند و یا روی تیر چادر رئیس قبیله خودشان قرار میدادند. (گفتنی است که بعد از عملیات کوچک کردن سر، موهای سر اندازه اولیه خود را داشتند).
یک چرخه چرم
هرودوت در نوشتههایش از فتح بابل توسط کوروش به کرجیهای پوستی مدور عجیبی اشاره میکند که در رودخانه فرات انداخته میشدند. او توضیح میدهد که چطور این کرجیهای پوستی در آرمنیا ساخته میشده است. در آنجا پوستی روی فرمهایی از ترکههای بید پهن میشدند و با کاه و نی پر میگردیدند.مایعات، عمدهترین محموله این کرجیها بودند. این کرجیها در اندازههای متفاوت با ظرفیتهای متفاوت ساخته میشدند که بزرگترین آنها قادر به حمل 40 تن محموله بود. کرجیها توسط دو نفر کنترل میشدند اما هر کرجی حداقل یک الاغ زنده را با خود حمل مینمود. در انتهای سفر وقتی که محموله فروخته میشد، کرجیها در هم شکسته و پوستها برداشته میشدند و بار الاغها میکردند و راهی را که با کرجی آمده بودند با الاغ روی خشکی باز میگشتند (به آرمنیا) و بیشتر آنها دوباره برای ساخت کرجیهای مشابه مورد استفاده قرار میگرفتند. بنابراین پوستها دائماً در حال گردش و در چرخه بودند. داریوش بزرگ در 512 ق _ م ارتش هخامنشیان را به طرف سکائیان اروپایی رهبری کرد و ارتش خود را از به سفر با پلی که از کرجیها ساخته بود عبور داد. احتمالاً این کرجیها نیز از پوست بودند. البته ما دقیقاً مطمئن نیستیم. درباره هخامنشیان آنچه که مورد حتم و یقین است این است که اسبهای آنها در زمره اولین اسبهایی بودهاند که نعل شدند و این نعلها اغلب از چرم ساخته شده بود (با احتمال زیادی از چرم دباغی شده با مواد گیاهی استفاده میشده است).
ارابههای جنگی
در زمانهای نسبتاً قدیم اسبها برای کشیدن ارابههای سبک یراق میشدند. این ارابهها جهت استفادههای ورزشی، مسابقهای و یا هنگام شکار و در زمان جنگ وقتی که میخواستند یک سلاح جدید و قدرتمند را به پیادهنظام دشمن معرفی کنند مورد استفاده قرار میگرفت. ارابهها عموماَ از چوب ساخته میشدند و با تسمههای پوست خام اتصالات را مقاوم و محکم مینمودند. اغلب چرمها متشکل از 2 نیمدایره محکم چوبی بودند که به هم چسبیده میشدند و سپس با پوست خام اتصالات محکم میگردید. سپس محیط خارجی چرخ با تایر چرمی پوشیده میشد. در ارابههای ساده یک شبکه از نوارهای پوست خام کف ارابه را میپوشاند. در اربابههای سلطنتی پوست خام با چرم رنگشده و یا ورقه نازکی از طلا پوشانیده میشد. روی این ورقه طلایی طرحهای پیچیدهای چاپ میشد. گاهی ورقههای طلا بر روی زمینه چرمی دوخته میشدند. شاه اهاب نیز اجلش در چنین ارابههایی رسید زمانی که یک نفر با جسارت و شهامت کمانش را کشید و شاه اسرائیلی را هدف قرار داد و او را مابین یراق و لولای ارابه انداخت.
حکاکی که روی این صفحات آرایش دهند (دکوراتیو) کار میکرد از چرم برای ایجاد دم آهنگری در کارش استفاده میشد. ارابههای آشوریان گنجایش یک راننده و یک مرد جنگجو و یک نفر که در پشت سر آنها ایستاده بود و از 2 تسمه چرمی کوتاه که به بدنه متصل بودند گرفته بود را داشت. این دو تسمه جهت محافظت از راننده ارابه و جنگجو تعبیه شده بود. در دومین هزاره ق _ م یک متن مذهبی هندی به نام ریگودا[73] به بسیاری از کاربردهای چرم از جمله ، بقایای ارابهها: مانند افسار، شلاق، زه کمان و فلاخن اشاره کرده است و به موازات آن مراحل دباغی و خیساندن و پهن کردن پوست را متذکر گردیده است. در تاریخ نیز به ارابهها اشارات زیادی شده است. تصویری که بیشتر برای ارابهها تجسم میگردد چنین است: یک بدنه چرمی که روزی یک فرم (اسکلت) سبک چوبیسوار شده و با نوارهای چرمی به چرخها متصل گردیده است. نمونههای بسیاری از چنین ارابههایی در نقاط مختلف یافت شده است، از جمله در مصر که بین ششمین تا چهارمین سده قرن ق _ م تحت حکومت یک فرعون ایرانی قرار داشت. کف ارابه توتا نخمین[74] از رشتههای به هم بافته
چرمی ساخته شده بود. در یک مهر داریوش سوار بر ارابهاش نشان داده شده است که خود ارابه در منطقهای مجاور ایران فعلی که در زمانهای قبل قسمتی از امپراطوری ایران بوده است. در گورهای سلطنتی مشهور سلسله اورکلایز در سومریا، در بین راه بغداد و انتهای خلیخفارس، دو واگن چوبی با چهر چرخ کشف شده بود. با وجود اینکه چرم و چوب به مرور زمان طولانی تجزیه شده بودند اما عکسهایی که به هنگام حفاری به دست آمد رخ چرخهای چوبی و دوایر خاکستری روشنی که حکایت از چرمی بودن تایرها میکنند را نشان میدهد (احتمالاً از چرم دباغیشده با زاج سفید رنگ میباشد استفاده شده است).
اسکندر بزرگ [75]
با شکست خوردن داریوش سوم در جنگ با اسکندر دوران حکومت سلسله هخامنشیان سر رسید. آمده است چادری که اسکندر در آن استقرار داشت از بهترین چرمها ساخته شده بود. جنگاوران او زرههایی به تن داشتند که یک قشر (لایه) چرمی با آن استحکام میبخشید. درباره تکنیکهای جنگی اسکندر چنین آمده است که: تیمی از مردان دلیر و جسور او با حیله مخصوصی دروازههای قلعهها و دژها را میشکستند. این مردان با جانپناههای قابل حمله که از پوست خام ساخته میشده از بابت تیرهای پرتاب شده محافظت میشدند. ما همچنین میدانیم که وقتی اسکندر در تعقیب بژوس[76] قاتل شاه فراری هخامنشیان بود از چرمهای محکمی جهت ساخت خیمه برای مردانش استفاده نمود. اسکندر به رودخانه اکسوز[77] در مرزی که پاسگاه هخامنشیان در خاور بود (افغانستان فعلی) رسیده بود. آنجا چوب در دسترس نبود تا اسکندر تمام چادرهای پوستیاش را به هم وصل نماید بنابراین به مردانش فرمان داد تا پوستها را با تراشهها و زبالههای خشک پر نموده و سپس سر آنها را بسته و به دقت بدوزند به گونهای که آب به داخلشان نفوذ نکند. آنها سپس این پوستها را در آب غوطهور ساختند و در مدت 5 روز تمام ارتش اسکندر از رودخانه عریض اکسوز عبور نمودند. شاید اسکندر گزارش خط میخی شلمنسر[78] (824- 858 قرن ق _ م) پادشاه آشوری که جنگجویانش از پوست حیوانات پل موقتی ساختند. شلمنسر مینویسد : « در کرجیهایی از پوست گوسفند من در هوای طوفانی از رودخانه فرات گذشتم.» اسکندر بعدها دوباره از این استراژی استفاده نمود و از رودخانه دیگری گذشت. (جاکسارتز[79] جایی که جنگاوران سکائی در ساحل اجتماع کرده بودند و به کمپ مقدونیها تیر میانداختند و فحش میدادند). اسکندر یک بار دیگر پوستهای شناوری از چادرها تهیه نمود و خودش راه عبور از رودخانه را رهبری کرد. کرجیهای پوستی هنوز هم در بعضی از نقاط جهان مورد استفاده قرار میگیرند ولی امتیاز تبدیل چادرهای پوستی به کرجی متعلق به اسکندر است (به سبب نقشه زیرکانهاش). زمانی که اسکندر امپراطور ایران بود لباس مادها را پذیرفت. او دریافت که شلوار چرمی برای سوارکاری خیلی مناسبتر از دامن مردانه یونانی است. این نوع لباس سوارکاری برای مدت طولانی مورد استفاده قرار گرفت و ماندگار شد. آنطیوکوس[80] (34-69 قرن ق _ م) که ادعای نسبت با خاندان سلطنتی هخامنشیان داشت بر روی برجستهکاریهای صخرهای در نمرود داغی [81] در ترکیه (که بعداً قسمتی از امپراطوری ایران شد) نشان داده شده است. در این تصاویر او پوتینی از چرم سفید نرم به پا دارد و خدای خورشید _ میترا_ که در حال سوارکاری است نیز پوتین سفیدی پوشیده است. پس از مرگ اسکندر _ وارث و جانشینان او _ سلوکیهها[82] امپراطوری را بین خودشان تقسیم نمودند. بر روی یک سکه مخصوص متعلق به سومین قرن ق _ م اوبورژوس[83] یک سلوکیه که بر ایران حکومت کرد. در حالی که کلاهی از چرم نرم بر سرش گذاشته نشان داده شده است و این کلاه گردن و گوشهایش را پوشانیده است.
پارتها _ لباسهای جنگی پارتها و مدارک پارتها
بعد از مرگ اسکندر و اضمحلال سلوکیه ها دوره تمدن یونانی نیز منقرض شده و نوبت به پارتها یا اشکانیان[84] رسید. از ویژگیهای این دوره میتوان به رشد و تکامل روابط اجتماعی و عناصر و عوامل فرهنگ و تمدن ایران و از آن جمله خط (که بر روی پوست مینوشتند) اشاره نمود. به کاربرد طومارهای چرمی در زمانهای قدیم – پیشتر از این اشاره شد، اما ما مثالهایی از استفاده آن (طومارهای چرمی) در عهد پارتیان سراغ داریم که دست خط آورومن[85] نامیده میشود و اکنون در موزه بریتانیا موجود میباشد. عدهای از هیئت اعزامی چینی از سلسله هان [86] که ماموریت داشتند بندگی و ارادت خود را به حکومت مهرداد دوم (121- 87 قرن ق _ م) اعلام نمایند و همچنین مثلاً در زمان سلوکیان از نباتات و پوست مخصوصی به نام پارشمن به جای پاپیروس که در انحصار مصر بود استفاده مینمودند و یا اینکه 400 ق _ م مراسلات نظامی و دیپلماتیک بین فرماندهان ایران به زبان آرامی روی چرمی با دباغی سبک یا کاغذ پوستی نوشته میشده است. بعضی از آنها هماکنون در کتابخانه بودلیان در آکسفورد انگلستان موجود میباشند. پژان تسیان، جهانگرد چینی در قولی مشابه از طرز تحریر پارتها که از چپ به راست بر روی پوست مینوشتند و موجب شگفتی آنها گشته بود سخن میگوییم. لازم به ذکر است که در کشور پارت زبان فارسی میانه که به نام پارتی پهلوی نامیده میشد زبان رسمی دولتیبود ولی آثار قلیلی که به آن زبان محفوظ مانده با الفبای سریان (آرامی) و به شیوه اندیشهنگاری[87] است که بر روی پوست نوشته میشده است. برای این منظور پوست حیوانات مختلف خصوصاً پوست گوساله و بز و بره و گوسفند میبایستی عمل آورده میشدند و سفید میگشتند، اما نیازی به دباغی کردن آن نبود. کاغذهای پوستی از پوست تر، بیمو و آهک داده شده که تحت فشار خشک میشد به دست میآمد. دو سند به زبان یونانی در آورومن یافت شده است و همه در رابطه با فروش یک قسمت از تاکستان بوده است و تاریخ آنها به سالهای 225-291 و 300 میباشد که دومی (300) معادل است با 11-12 قرن ق _ م. این تاکستان در یک دهکده واقع در کوپانیس[88] است. در یکی از دو سند جزئیات فروش آمده است. متن آن دو نسخهای بوده و بدین صورت است که یکی از نسخ گشوده است و دیگری بسته. نسخه بسه پیچیده شده و مهر و موم شده است و فقط موقعی باز میشد که در نسخه باز نقطه مبهمی به وجود میآمد و لازم میشد که کپی مشابه را باز نمایند. در یک مقبره رومی متعلق به 300 بعد از میلاد مسیح کاربرد طومارهای چرمی و دیگر اسناد و دستخطهای چرمی شامل دست خط دورا[89] نشان داده شده است. اما پارتها بیشتر به خاطر نقاشیهایشان مشهور بودند که بسیاری از آنها نیز میبایستی روی چرم کشیده شده باشند. در عین حال تمام کتابهای پارتها چرمی بوده است. در همان دوران پارتها قومی که سکائیان کوشان _ هند_ نامیده میشدند از شمال شرقی به ایران رخنه و نفوذ کردند و تا حدود دریاچه خزر پیش آمدند و بر منطقهای که اکنون افغانستانش مینامیم حکومت نمودند. سرآرول استین[90] ، باستانشناس برجسته بریتانیایی که در تکلهمکان[91] در صحرای ترکستان چین کاوشها و کندهکاریهایی داشته است، مقادیر متنابهی اسناد چوبی و چرمی یافت تقریباً تازه مانده بودند_ این اسناد در خاروستی[92] (قسمت شمالی هند) به دستخط کوشانیها نوشته شده بودند (در اوایل سده بعد از میلاد مسیح).
همچنین 2 مجسمه بیسر اما حکاکیشده از شاه کانیشکا دومین قرن بعد از میلاد مسیح البسه شاه کوشان را نشان میدادند که عبارت بودند از یک تونیک کمردار و چیزی شبیه ردا (که در حقیقت میبایستی یک روپوش حاشیهدار بوده باشد که روی شانههایش انداخته و دو شلوار سوارکاری گشاد (کیسهای) که در قوزک آن را جمع کرده و داخل چکمههایش با بندهایی بسته است. یک مجسمه در آتشکدهای که توسط کانیشکا در سرخکوتال[93]
(شمال افغانستان) ساخته شده بود یافت میشد. این مجسمه هم اکنون در موزه کابل است. مجسمه دیگری در مادورا[94] در هند یافت شد که هر دو مجسمه ملبس به جامههایی هستند که به طور واضحی اساسشان از لباسهای سکائیان و پارتها و نوعی لباس سوارکاری ساسانیان اقتباس شده است.
خصوصیات رزمافزارهای پارتیان
اسلحه دفاعی پارتها عبارت بود از: اولاً زرهی بلند که تا به زانو میرسید. این زره را از پوست شتر ساخته به آن قطعاتی از آهن یا پولاد میدوختند. ثانیاً کلاهخودی از آهن یا پولاد بر سر میگذاشتند و یک شلوار چرمی گشاد هم تا قوزک پا میرسید و گاهی پائینتر هم میآمد میپوشیدند.
اسلحه تعرضی سپاه سنگین عبارت بود از : نیزه ضخیم و محکم و بلند، تیر و کمان و شمشیری دو دمه شبیه به قمه، سواران سنگین اسلحه، اسبهایشان را هم با زره یا برگستوان از چرم مسلح میساختند و قطعاتی از آهن یا پولاد بر آن نصب میکردند. شلوار چرمی مورد استفاده اشکانیان رانپا بود. شلوار چرمی دو لنگهای که لنگهها از هم جدا میشدند.
کمربند اشکانی: درباره کمربند اشکانی با تعمق در نقوش سنگی تنگ سروک بهبهان و سپاهیان اشکانی پالمیر درمییابیم که آن را چرمی ساده و شبیه کمربند مادی_ پارسی ساختهاند.
کفشهای اشکانی: کفش پارتها انواع مختلفی داشته که به 2 نوع از آن اشاره میگردد: نوعی از آن ساده است و رویه آن دارای دو تکه چرم است و با یک بند در جلوی دهانه کفش _ گل گره زده میشود. نوع دیگر نیمچکمهای است که لبه ساقه آن نواری چرمی دارد که دهانه کفش را جمع کرده و به پا میچسباند و زبانه بلند کفش از روبرو نمایان است و خود ساقه در نیمرخ هلالی شکل است. همچنین در عهد پارتها نعل یا کفشک حقیقی که نوع چرمی آن ندرتاً توسط هخامنشیان استفاده میشد اختراع شد. (قبل از مس _ پوستین یا موی اسب ساخته میشده است حدود چهارمین هزاره ق.م)
یافتههای باستانشناسی
یکی از مهمترین و زیباترین نقاط باستانشناسی ایران، هفت تپه[95] میباشد. در دومین هزاره ق. م الامیتها در خوزستان استقرار یافتند (نزدیک شهر معروف مسیحیان) به نام شوشان[96] یا شوش امپراطوری الامیت از طرف رود فرات تا هند گسترده شده بود و شامل قسمت جنوبی ایران کنونی بود. در زمره یافتههای بینظیر در معبد و قصر حفاریشده در هفت تپه توسط باستانشناس مشهور ایرانی، پروفسور عزتالله نگهبان، تمثال زیبا و ارزندهای از بالاتنه شاه الامیت و ملکه که موهایش را با چیزی شبیه تکه چرمی بسته است و آن تکه احتمالاً چرمی با گلمیخ برنزی مزین شده یافت گردیده است. در یک کتاب معتبر اسپانیایی به نام پابلوهررو[97] ، تعدادی از هزاران نوشته لوحههای گلی در هفتتپه یافت شده کشف رمز شده است که شامل یک لغتنامه دو زبانه است. معانی به دو زبان الامیت و بابلی نوشته شده است. یکی دیگر از الواح شامل درخواست یک پادشاه الامیت از پادشاه دیگر است که درخواست یک ارائه عاریتی کرده بود. چرخ ارابه با محورهای طلایی و اندکی چرم تزئین شده بود. تقریباً در همان زمانی که هفت تپه کشف میشد یکی دیگر از نقاط جالب توجه که در مارلیک[98] قرار داشت توسط باستانشناس معروف ایرانی (پروفسور عزتالله نگهبان) کشف گردید. (با قدمتی بین دومین تا اولین هزاره ق. م) در آنجا مقبرههای سلطنتی یافت شد که در آنها اسبهای سلطنتی دفن شده بودند. مارلیک در رشته کوههای البرز بین تهران و دریاچه خزر قرار داشت. در عین حالی که یراق چرمی تجزیه شده بود، تکههای چرم رنگی (که احتمالاً در زمره قدیمیترین یافتهها است) کشف شدند.از این تکه چرمها جهت تزئین تیردان استفاده مینمودهاند. ظروف سفالی به شکل کیسههای آب که از پوست ساخته میشد (اشاره به قالبهای پوستی)[99] در زمره بیشمار یافتهای است که از مارلیک به دست آمده است. همچنین ظروف نقرهای به شکل پیکره یک جنگاور با کلاهخود یا شبکلاه چرمی، تونیک و کمربند چرمی پهن از جمله یافتههای باستانشناس مشهور ایرانی میباشند. در حسنلو[100] در یک مکان باستانشناس برجسته و مشهور (درست در جنوب دریاچه رضائیه در آذربایجان) قصرها و معابد زیبا که به تازگی حفاری شدهاند، جلب توجه مینمایند. از اکتشافات برجسته در این مکان اتاق کوچک مجاور به ایوان دو طبقه و ستونبندی شده قصر است. همان طوری که محوطه و فضای آنجا روشن میسازد، دست و بازوی مردی در حالی که یک کاسه طلایی تصویر خدایان روی ارابههایشان در حالی که دهنه چرمی اسبها را در دست گرفتهاند مشاهده میگردند. همچنین روی کاسه پهلوانانی با دامنهایی که احتمالاً از پشم یا چرم است و در حال ستیز با هیولا ترسیم شدهاند. مرد با کاسه در حال گریز از طبقه زیرین ساختمانی که مورد حمله قرار گرفته و آتش زده شده میباشد (حدود 800 ق. م) طبقه فرو ریخته و آن مرد را با دو تن از همراهانش فروبرده است. این مرد شاید یک جنگاور باشد که قصد غارت قصر را کرده و یا شاید یک محافظ درباری باشد که میکوشد خزاین را نجات دهد. این مرد دستکشی بلند که به احتمال خیلی زیاد از چرم بوده پوشیده است. البته اثری از مواد آلی آن باقی نمانده است ولی لکه سبزی ناشی از زنگار دکمه برنزی که دستکش را با آن میبسته روی استخوان دستش باقی مانده است. از دیگر یافتههای جالب در این مکان میتوان به یک جفت قالب برنزی کوچک کفش با دکمههایی در بغل و پنجه برگشته (رو به بالا) اشاره نمود. قالبهای کفش به زیبائی به پایی چوبی که پوششی از مس و آهن دارد متصل شده است. یک ظرف سفالین کوچک به شکل یک جفت کفش با پنجهای رو به بالا در زمره دیگر یافتههای باستانشناسان از حسنلو میباشد.
تمثال کاملی از یک پاافزار و ظروف سفالین گلی کوچکی در شکل یک چکمه از باباجان تپه[101]، یک مکان ماقبل تاریخ در لرستان (غرب ایران) به دست آمده است. دو مکان قلعهدار در بالای مستعمرهای که برای حدود دو هزار سال اشغال شده بود ساخته شده است (هشتمین سده ق. م) که در این مکانها یک اسب در کف ایوان قصر دفن شده است (احتمالاً این اسب توسط سکائیانی که به این مستعمره در هفتمین سده ق. م حمله کردند در انجا دفن شده بوده است. سکائیان در زندگی روزمره خود از هر لحاظ وابستگی شدیدی به چرم داشتند. حتی بعد از مرگ نیز این نیاز و وابستگی قطع نمیشد. وقتی که یک سردسته و فرمانده میمرد تعدادی از سوارکاران شاخص او کشته شده و بر روی اسبهای مردهشان محکم بسته شده و در گور فرمانده اطراف جسد او چیده میشدند. به همراه انها چرخهای ارابه و… نیز در گور او قرار گرفته و سپس کل این مجموعه با الوارهایی پوشیده میشد و روی الوارها نیز پوست حیوانات قرار میگرفت).
در زمره اسباب برنزی که از لرستان به دست آمده لنگههایی به شکل پا و تمثال جنگاوران و کاهنانی با چکمهها و لباسهای آرایششده چرمی جلبنظر میکنند. در 2500 ق. م تمامی لرستان ایران به خاطر اسبهایش و به قولی به خاطر یراقها و دهنههای برنزی و غیره مورد توجه بوده است. با وجود اینکه هیچ چرم حقیقی در گورهای زیادی که متعلق به فرماندهان خانه به دوش و اسبهایشان بوده یافت نشده است با این حال در اینکه تمامی یراقها و زینها و … چرمی بوده شکی نیست و در بانی سورما[102] _ یک منطقه جهت تدفین درفشها و منگنهها و دیگر اسبابی که جهت ساخت مصنوعات چرمی مورد استفاده قرار میگرفته در گورها قرار گرفته بود (2500 ق. م) و در طول هزار سال بعد از آن لرستان مرکز اصلی مصنوعات برنزی در هر نوع بوده است و بیشتر این برنزها به عنوان صفحات تزئینکننده غلافهای چرمی و تیردان مورد استفاده قرار میگرفتند. سوارکاران ایران در اولین هزاره ق. م کلاهخودهای چرمی با صفحات نقرهای دوختهشده بر روی انها میپوشیدند که این صفحات خودشان در گورهای سیالک[103] یافت شده است. یک مهر استوانهای از گورستان در تپه سیالک (یک مکان باستانشناسی مهم ماقبل تاریخ در حومه شهر کاشان) همانند برجستهکاریهای آشوریان، نشان میدهدکه دهنه اسب از چرم ساخته شده و با تراشههای برنزی آرایش شده است. شاید قدیمیترین کندهکاری که آشکارا در آن یک نفر با کلاه چرمی و تونیک کمردار نشان داده شده است (4200 ق. م) نیز جزو یافتههای ما از سیالک باشد. ترکشهای آشوریان و پارسها از چرم ساخته میشدند. در حالتی که چرم روی یک ترکه بید یا فرم (اسکلت) چوبی پهن شده و کشیده میشد و بعد بخیه میگردید (دوخته میشد). گاهی جهت استفاده شاهان و فرماندهان در مراسم و تشریفات، این تیردانها را با صفحات فلزی ورقهشده مقاوم میکردندکه برخی از آنها در نقطه مشهور و شناختهشده دیگری از لرستان به نام وارکبود[104] یافت شده است. اما برای مصارف بهتر در جنگها چرم سختشده به سبب قابلیت محافظتی خویش ارائه گردید.
گورهای پازریک[105]
یکی از غمانگیزترین و جالبترین قبرستانهای سلطنتی سکائیان در پازریک یافت شده است (در دامنه جنوبی رشته جبال چاشمن در آلتای آسیای مرکزی)، در پازریک مصنوعات بسیار تماشایی و استثنایی و کلکسیون بسیار غنی از طلای سکائیان و دیگر مصنوعات بسیار لوکس شامل چرم لباسی بسیار عالی به دست آمده است که همه به مدت 2500 سال در جریان یخبندان زمین با بهترین کیفیت نگهداری شدهاند. اقلامی که مصرف روزمره داشتهاند شامل: کتابخانههای چرمی و تنگهای دستهدار و روکشهای نمده و صفحات آرایششده با چرم که در پوشش چادرها مصرف میشدهاند همه از پازریک به دست آمدهاند.
پوست گوسفند و بز و یابوی تاتو عملاً برای مصارف چرمی به کار برده میشدند و خز و چرم اغلب جهت ساختن صفحات و پتوها با هم ترکیب میشدند. در زمره وسایل شخصی به آینه برنزی با دسته چرمی میتوان اشاره کرد که این آینه دوستداشتنی و بسیار مورد توجه در کیفی از پوست پلنگ جالبی که با مدالهای طلایی تزئین شده بود نگهداری میشده است. همه روزه مصنوعات مانند تنگهای شراب و کمربند و کیف بنددار با ریسمان محکم گشته و با خز آرایش داده میشدند. در یکی از قبور پیکر فرماندهای مشاهده میکنیم که پوششی از موی سیاهشده معمولی که روی یک باریکه چرمی سوار شده است را به عنوان ریش مصنوعی مورد استفاده قرار میداده که این ریش توسط نواری چرمی در پشت سرش بسته میشده است. در کنار این ریش یک کیف بنددار چرمی به رنگ سیاه نیز به چشم میخورد. تیرها و کمانهای جنگاوران با هم در یک مجموعه ترکیبی از تیردان و کماندان به نام گوریتوس[106] حمل میشدند که با چرم و فلزات آرایش شده و بر روی یک استخوانبندی (فرم) چوبی سوار شده بود و فلاخنی که با کمربند روی پای چپ (مفصل ران چپ) بسته شده بود. در همه اجساد جنگاوران خنجر دولبه کوتاهی (قمه) به چشم میخورد که با یک نوار چرمی به پای چپشان محکم شده است (به همان روش درباره مادها دیدیدم).
ساسانیان
پس از پارتها (اشکانیان) به دوره ساسانیان میرسیم. درباره لباس این دوره، روی قاعده طبیعی، نظر این است که اصولاً در هنگام به هم ریختن یک رژیم سیلسی و پیشرفت تدریجی آن، نیازمندیهای اساسی یک جامعه که قرنها با ان خو گرفتهان به زودی تغییر شکل نمیدهد. خاصه اگر برهمزنندگان رژیم داخلی و خودی بوده باشند نه بیگانه. بنابراین روی کار آمدن ساسانیان که خودی بودهاند، قاعدتاً نبایستی اثر زیادی در عوض کردن پوشاک مردم داشته باشد، مگر در برخی موارد که از نظر کارآمد نبودن پوشاک یا مسائل دیگر، تعویض ایجاب کرده باشد_ مانند کوروش که با سیاست مدارا تجیب قلوب میکرد. (مدارکی هست که نشان میدهد ساسانیان از برخی البسههای معمول اشکانیان و رزمافزارآنان استفاده میکردهاند.)
ساسانیان علاوه بر این که در جنگ، شلوار زرهی چرمی یا فلزی به صورت حلقههای استوانهای میپوشیدند از رانپاز که معمولاً از چرم تهیه میشده استفاده میکردند. البته ساختمان و چینهای این رانپا مانند رانپای اشکانی نیست. از نکات جالب توجه در این عصر (ساسانیان) _ یکی درفش مشهور کاویانی است که بعداً توضیح خواهیم داد و دیگر این که در عصر ساسانیان دباغان و پوستسازان دارای یک صنف بودهاند. این مسئله را از داستان بسیار مشهوری میتوان حدس زد:
زمانی که خسرو انوشیروان (خسرو اول ساسانی 531-571 بعد از م) در یکی از جنگهای خود با رومیان دچار کمبود هزینه میشود وزیرش بزرگمهر (بوذرجمهر) را فراخوانده و از او میخواهد تا این کمبود را با مالیات گرفتن از مردم تامین نماید. در این میان یک کفشگر موزهفروش (چکمه فروش) حاضر میشود کل هزینه را پرداخت کند. در عصر ساسانیان پیشهوران یک حرفه در شهرها در کویهای معینی منزل داشتند در تاریخ زندگی اوشتانیای مسیحی (منبع گرجی قرن ششم میلادی) آمده است که پیشهوران ایرانی تشکیلات صنفی و جشنهای صنفی داشتند (به ویژه کفشدوزها) بازرگانی و پیشهها یکی از منابع ثروت کشور در زمان ساسانیان بود. در این عهد شهرهای ایران مراکز پرجوش و خروش داد و ستد و بازرگانی بود و دروازه آنها بر روی کاروانهایی که ابریشم را از آسیای میانه و عاج را از هند و پشم را از نواحی دامداری کوهستانی و انگور و روغن و زیتون را از سرزمینهای زراعتی به آنجا حمل میکردند گشوده بود.
شکارچیان و نوازندگان در عهد ساسانیان
تعدادی از کاسههای نقرهای، ظروف و پیالهها و تنگهای عهد ساسانیان که درموزههای مختلف جهان وجود دارد پادشاهان را در صحنههای شکار یا وسایل تجملی چرمی در حالی که ترکشی تزئینشده از پای راستشان آویزان است تصویر مینمایند. در طاق بستان یک غار مقدس نزدیک باختران در غرب ایران در گذرگاه سلطنتی قدیمی که به بیستون میرود برجستهکاریهای زیبا و زندهای از شکار سلطنتی روی دیوارههای اطراف غار به چشم میخورد. روی یکی از دیوارها صحنهای از شکار گراز ترسیم شده که در آنجا شاه خسرو در مرداب روی یک کرجی نشسته و کمانش را به سمت تعداد زیادی گراز وحشی نشانه گرفته است. طرح پیچیده روی لباس شاه جزئیات دقیقتری را نشان میدهد. فیلها در لب مرداب در انتظار حمل شکار و نوازندگانی که شاه را همراهی کردهاند ایستادهاند. (یک چنگزن دقیقاً در کرجی شاه نشسته است). در این برجستهکاریها 2 نوع چنگ ترسیم شده است: یک نوع با صدای بم که عبارت بوده از یک جعبه که احتمالاً با چرم پوشیده شده بود. این نوع چنگ قابل ردیابی است برای رسیدن به چنگ بابلیان و مصریان در حالی که نوع دیگر با جعبهای مولد صدای زیر مشابه چنگ آشوریان میباشد.
ساسانیان یک مساحت پردرخت با مرداب را حصار میکشیدند و نام این منطقه (شکارگاه) را بهشت مینامیدند. پادشاه معمولاً تونیک رنگی گلدوزیشده و شلواری که با چرم سخت و خشک محکم میشد میپوشید. در مقابل تصویر شکار گراز در طاق بستان تصویر زنده مشابهی از شکار گوزن نشان داده شده است که گوزنها در بهشت محصور شدهاند. آنجا شاه سوار بر اسب ابتدا در زیر چتر (سایهبان) سلطنتی دیده میشود. سپس کمان را کشیده و به سمت گوزنهای گریزان نشانه میرود. اینجا جزئیات یراق اسب را میتوان مشاهده نمود. به علاوه نوازندگان و تماشاگران در این تصویر بر روی سکوی مرتفعی دیده میشوند که با استفاده از نردبان رفتن به آنجا میسر بود. دختران چنگ مینواختند و سرود میخواندند. مردها در یک طرف ایستاده بودند و بعضی از آنها چیزی شبیه به نی انبان[107] (یک نوع آلت موسیقی متشکل از یک کیسه پوستی که در ان به وسیله نی میدمیدند). مینواختند و 5 نفر نیز آهنگ میخواندند در جای دیگر طبلزنها و شیپورزنها در حال نواختنند _ احتمالاً نوازندهها و خوانندهها به خاطر موفقیت شاه در شکار جشن گرفتهاند در اینجا برای حمل گوزنهای شکارشده توسط شاه از شتر استفاده نمودهاند. در پشت این غار بزرگ روی یکرگه خیلی مهم (قسمت بالا)شاه در حالی که تاج پادشاهی را از خدایش اهورامزدا یا هورمزد دریافت مینماید ترسیم شده است. در اینجا الهه خورشید، آناهیتا در طرف دیگر شاه ایستاده است. اما در زیر این تصویر شاه خسرو را میبینیم که تماماً به زره ملبس است و سوار بر اسب مشهورش شبدیذ[108] است و هر دو (اسب و پادشاه)به وسیله صفحه فلزی روی زمینه چرمی محافظت میشوند. آمینوس مارسلینوس درباره ساسانیان در هنگام عملیات جنگی بسیار زیادی که بر علیه رومیها انجام میدادند مینویسد: «همه اسبهای آنان با پوشش چرمی محافظت میشدند.»
پرندهها و حیوانات زیادی در منسوجات و ظروف ساسانیان همراه با قلاده و طوقههای چرمی نشان داده شده است. گریفین[109] (جانوری که نصف بدنش شیر و نصف دیگرش عقاب با بالهای بلند است) یک سیمرغ[110] از علامتهای سلطنتی که بر روی شنل زره خسرو بافته شدهاند هر دو قلاده دارند. در عین حال عقابها و پلنگها در زمره دیگر حیواناتی هستند که قلاده شدهاند.
کتابهای ساسانیان
همانند اشکانیان، ساسانیان نیز کتابهایشان را روی چرمهای عملآمده مینوشتند ولی در آنجایی که بوی بد چرم ناخوشایند بود، کتابها با جلد سلطنتی به طور ویژه و مخصوصی عمل آورده میشدند. کتابهایی که در آنها شجره و تاریخ اجداد ثبت میشده و با کتابهایی که حاوی قوانین و احکامی جهت تربیت شاهزادگان جوان به شاه داده میشدند ابتدا در آب زر فروبرده میشدند. بسیاری از رویدادهایی که در نقوش برجستهکاریشده روی سطح صخرهها ظاهر گشته است از روی شکلی که در کتابهای چرمی مربوطه آمده کپی شدهاند و چنین مجلدهایی در در کتابخانههای شخصی نگهداری میشدند (حدود 915 ب. م)
مسعودی _ تاریخنویس عرب_ در این زمان نوشته است که او در بیستون در خانه یکی از اشراف ایرانی یک کتاب بزرگ شامل بسیاری از علوم دیده است که در آن کتاب 28 تن از حکمرانان ساسانی ترسیم شده بودند. 25 تن از آنها مرد و 2 نفرشان زن بودهاند. هر کدام از این حکمرانان در یکی از روزهای زندگیشان ترسیم شده بودند. چه موقعی که جوان بودند و یا پیر بودند، به همراه زینتآلات و تاج و نوع ریش و حالتی از کار که مشغول انجامش بودند. مثلاً اگر او در حال جنگ بود ایستاده نشان داده میشد و اگر مشغول انجام اموری بود نشسته ترسیم میشد. چقدر حیف شد که این اسناد روشن چرمی ساسانیان گم شدند!
و اما درفش کاویانی که پس از انقراض ساسانیان به دست اعراب افتاد. به درفش ایران در زمان ساسانی درفش کاویانی میگفتند منسوب به همان کاوه آهنگر. طبری میگوید: «این درفش که از پوست پلنگ ساخته شده بود هشت ارش عرض و دوازده ارش طول داشت.» ولی خوارزمی مینویسد که آن از پوست خرس و یا به قولی از پوست شیر ساخته شده بود.
المقدس مینویسد: «این درفش در آغاز از پوست بزغاله یا چرم شیر بوده بعد ایرانیان آن را از زر و پارچه زربافت ساختند.»
ظهور اسلام و تاثیر آن بر روند چرم
در جنگ قادسیه بعد از 4 روز لشکریان ایران تار و مار گشتند و پرچم دولتی ایران یا درفش کاویانی به دست تازیان افتاد (انقراض سلسله ساسانیان). اسلام به هنر عرب پوششی نوین بخشید و به واسطه نهضت اسلامی اعراب با ملیتهای مختلف برخورد نموده و الزاماً از فرهنگ و هنر آنان متاثر گردیدند و در بعضی حالتها نیز اثر گذاشتند. بنابراین اگر هنر اسلامی را ما در هنر عرب بنامیم مغالطه نکردهایم. این حرکت و جنبش اسلامی همانند سایر هنرها بر روی روند چرم در میان اعراب بیتاثیر نبوده است. اعرابی که از پوست و احیاناً چرم تنها در چارچوب مصنوعاتی چون ظروف و تغار و زیرانداز و چنگ و مشک و… استفاده میکردند کمکم و تدریجاً با روشهای نوین و کاربردهای متنوعی از آن روبرو شده و متحول گردیدند. اسلام آمد و آیات نازل شد[111]:
والانعام خلقها لکم فیها دف و منافع و منها تاکلون سوره نحل آیه 5
و چهارپایان را برای انتفاع شما نوع بشر خلقت کرد تا از خود به موی و پشم آنها رفع سردی و گرمی کرده و از شیر و گوشت آنها غذای ماکول سازید.
عرب بادیهنشین بیخبر از همه چیز و همه جا به آنجایی رسید که مارکوپولو سیاح مشهور قرن سیزدهم از حمله اعراب به اندلس (در عصر حکومت مغول در ایران) قولی چنین دارد:
زمانی که اعراب اسپانیا را فتح کردند آنها به اروپا، ساختههای چرمی شرقی و عربی را معرفی کردند که در زمره آن مصنوعات زین و یراق تزئینشده و زیبای عربی بودند که بعضی از آنها حتی مرصعکاری شده بودند (با جواهرات). اعراب پس از مدتی که بر ایران مسلط شدند به غنایم اکتفا نکردند و به دریافت هدایا مبادرت ورزیدند. در زمره هدایا پشم و پنبه و چرم و اسلحه و دام و غله جلب توجه مینماید. با این توضیحات بر همگان عیان میشود که روند چرم در ایران بعد از حمله اعراب سیر صعودی نداشته بلکه رفته رفته سیر نزولی طی کرده است. چرا که اعراب در این التقاط از بابت چرم و دانش آن بسیار تشنهتر از ما بودند و نه تنها در پیشرفت آن کمکی نکردند بلکه ما را از حرکت شتابدارمان (که البته در زمان ساسانیان کمی کند شده بود) بازداشتند. البته هجوم اعراب یکی از علل بود نه تمام آن. عوامل دیگری در این مسئله نقش داشتند از جمله راه ابریشم بود. ایران در بازرگانی عهد ساسانیان مقام مهمی داشت. راه بزرگ ابریشم که تا دیوار چین ممتد بود و ایران را به آسیای میانه مربوط میساخت. ابریشم از چین حمل میشد و از دست سغدیان کاردوست میگذشت. چیزی نگذشت که سغدیان طرز تولید ابریشم و بافتن منسوجات ابریشمی را فراگرفتند. با ورود منسوجات ابریشمی و با اطلاع از روحیه نوگرایی ایرانیان، چرم به تدریج در اذهان، ارزش و منزلت اولیهاش را از دست داد و حرفه و پیشهی چرمسازی در یک چهارچوب کوچک محدود شد و پیشرفت نکرد. با استفاده از قاعده و تکنیک LEAP-PROG[112] اروپا حرکت شتابداری را به کمک یافتهها و تجربیات ما آغاز نموده و رسید به آنجایی که میبینیم.
نگاهی گذرا به دوران سامانیان، غزنویان و آلبویه، صفویه و قاجاریه
از این دوران به بعد پارچه در البسه مردم جای بسیار مستحکمی باز میکند و استفاده از چرم در محدوده ساخت کفش و کمربند و حاشیه لباسهای پارچهای و تزئین آنها با چرم محدود میگردد. از شواهد و اطلاعات چنین برمیآید که در ایران دوران آلبویه و سامانیان (قرن دهم تا اواسط قرن یازدهم) نیروهای تولیدی کشور چنان پیشرفت کرده بودند که ایران پیشرو در هیچ دورهای به چنان درجه اعتلایی نرسیده بود و بعدها نیز حتی تا قرن بیستم نرسید. از جمله این ترقیات دامداری بود. قسمتی از دامها مربوط به مردم اسکانیافته ولی بیشتر از آن چادرنشینان بود.
لران و دیگر قبایل چادرنشینان ایران کارشان دامداری بود. جغرافیون درباره قبایل متحد و نیرومند لر که کرد مینامیدند شرح میدهند که در کوههای فارس زندگی میکرده و به دامداری میپرداختند و خود با دامها ییلاق و قشلاق مینمودند. مراتع بسیار مناسب کوهستانی در فلات ایران چراگاه تابستانی یا ییلاقی دامها بود و برای فصل سرد سال دامها را گاهی صد کیلومتر دورتر به مراتع جلگههای پست میراندند. به گفته استخری این چادرنشینان دارای گلههای گوسفند بوده ولی شتر کمتر داشتند. بودند. شتران و اسبان خراسانی مشهور بودند و در تمام نقاط گوسفندداری متداول بود.
در این دوره کشتی رومیان با بار موئینه (مصنوعات ساختهشده و بافتهشده از مو) و چرمین و موم و بردگان در آمل و ساری پهلو گرفته و کالاهای خویش را با مصنوعات ایرانی مبادله میکردند.
در عهد صفویه (قرن هفتم میلادی) به گفته اولئاریوس اکثریت پیشهوران ایرانی را نساجان و رنگرزان تشکیل میدادند. البته منسوجاتی از پشم شتر (بهترین نوع در یزد و کرمان و قزوین) و پشم گوسفند (بیشتر در مازندران و بهترین و ظریفترین نوع آن در دو ورق در کرانه خلیج فارس) تهیه میشد. در زمان دیگر مصنوعات، اشیا چرمی و به خصوص آنچه از چرم ساغری (قزوین) و تیماجهای الوان[113] (تبریز) ساخته میشده مشهور بوده و تولید رنگها نیز بسیار ترقی کرده بود. از سنگ لاجورد (کبود) و چوب برزیل و ژاپن و رناس (قرمز) و از زعفران (زرد) و نیل (کبود) و انار و آب لیمو و… رنگ میساختند.
چرم ساغری چرم دباغینشده با سطحی دون دون ساختگی از ایران ریشه گرفت. برای ساخت این نوع چرم از پوست دباغینشده الاغ_ اسب و شتر استفاده میگردید. روش کار چنین بود که:
تخمهای مخصوص قازا بر روی پوستهای خیس لگد میشد و بعد از خشک شده کامل در صورتی که تخمها لکه برجای میگذاشتند معمولاً به رنگ سبز پوست را تکانده و تخمها را دور میریختند.
در این دوره (صفویه) به کشورهای غربی گذشته از ابریشم خام و منسوجات ابریشمی، تیماج و چرم ساغری و پشم شتر و گوسفند و قالی و… صادر میشد. همچنین از ایران به روسیه ابریشم خام و متقال و پوستین و اسلحه و مروارید هرمز و رنگها و خشکبار صادر میشد. همچنین در قرن یازدهم به ترکیه از راه بغداد منسوجات پشمی و انواع تیماج و به هندوستان نیز اسب و انواع تیماج صادر میگردید. از روسیه به ایران نیز از طریق ولگا _بحر خزر_ شمافی و یا گیلان انواع خز و چرم خام و پوستین و… وارد میشد.
در عهد صفویه قیام تبریز رخ داد. تبریز در آغاز قرن شانزدهم مرکز و ملتقای جادههای ترانزیتی اروپا و آسیا و طرق کاروانزوی و تجاری و محل تحویل و انتقال کالاها و مرکز صنایع تیماجسازی و اسلحهسازی و پشمبافی و… بود. در ظرف قرن هیجدهم ایران انحطاط اقتصادی عظیمی را گذراند و فقط در عهد کریم خان زند تا اندازهای قد راست کرد. در ظرف قرن نوزدهم دوران قاجاریه، ایران متدرجاً کشوری وابسته و نیمهمستعمره گشت.
چرم و پوست در عهد قاجاریه
در این عصر مناطق مازندران و گیلان از نظر بازرگانی دارای اهمیت بود و سوداگران شمال ایران با روسیه تجارت میکردند. حسین قلی خان جهت کسب درآمد بر صادرات و واردات مناطق شمال ایران عوارض وضع نمود. در آن موقع دو کالای اصلی وارد ایران میشد: یکی پارچههای پشمی که به طور ترانزیت از باطوم و بادکوبه میگذشت و وارد بنادرشمال ایران میگردید و دیگری پوستهای گرانبها برای لباس که مستقیم از روسیه وارد ایران میشد.
علاوه بر کفش و کمربند که در اکثر دورانها از چرم ساخته شده و مورد استفاده قرار میگرفت در این دوره استفاده از کلاههای پوتی رونق بسیاری یافت و آنجائی که سپاه ابراهیم خلیل خان جوانشیر درشوشی در مقابل لشکریان آقا محمد خان قاجار صفآرائی نموده بود در بین پیادگان از مردان شصت ساله تا جوانان هیجده ساله دیده میشد که همه کلاههای پوست به رنگهای مختلف بر سر داشتند و بعضی از کلاهها به بهای آن زمان یک ثروت کوچک بود و پس از خاتمه جنگ شوشی آقا محمد خان قاجار با فروش کلاه مقتولین چندین هزار تومان سود کرد. این تنها مردان شوشی نبودند که به کلاه اهمیت میدادند بلکه در سایر ولایات جنوب قفقازیه که جزو قلمرو ایران بود مردان دقت داشتند که کلاهی از پوست گرانبها بر سر بگذارند.
توضیح: اصطلاح سرش به کلاه میارزید و همچنین اصطلاح کلاهبرداری از آن زمان متداول شده زیرا کلاه مردان به قدری قیمتی بود که دلهدزدها در نقاط خلوت، کلاه را از سر مردم میربودند تا آن را به فروش برسانند.
یکی از استفادههای جالب از چرم در این دوره، در ساخت محفظههای چرمی جهت قرار دادن سر بریده دشمنان پادشاه بود. چرا که تنها بریدن سر یک مرد نیرومند که مورد خشم پادشاه وقت قرار گرفته بود اشکال نداشت بلکه رسانیدن آن سر به درگاه سلطان نیز یک کار دشوار به شمار میرفت زیرا سر بریده به خصوص در فصل تابستان متعفن میشد و میپوسید و قیافه متوفی تغییر شکل میداد. لذا در فصل تابستان سر را در یک محفظه چرمی پر از یخ قرار میدادند و آن محفظه را به اسم «چالمه» میخواندند. حتی یخ پس از ذوب شدن تجدید میگردید. حامل سر میباید شتاب کند و سر بریده را زودتر به درگاه سلطان برساند تا این که قیافه مرده از ترکیب نیفتد و سلطان سر بریده دشمن خود را بشناسد. سبزعلی بیگ نیز در سال 1758 میلادی سر محمدحسن خان قاجار را در چالمه گذاشته و نزد کریم خان برد.
استفاده از چرم برای کفشک اسبها و کرهها (به جای نعل) در شمال ایران در این دوره گزارش شده است: هنگامی که آقا محمد خان در سواحل مرداب انزلی راجع به آزاد شاه افغانی تحقیق میکرد مشاهده نمود که سکنه جنگلنشین در سواحل مرداب انزلی بر پای اسبها و کرههای خود کفش میپوشانند و نوعی کفش از چرمهای کلفت میسازند (احتمالاً چرم زیره) که سم اسبها و کرهها را دربرمیگیرد. آقا محمد خان از آنان پرسید برای چه این کار را میکنند؟ آنان گفتند که اگر به آنها کفش نپوشانند سم اسبها سائیده میشود و نمیتوانند راه بروند و از آنجایی که سم اسبهای آنان لطیف بود نمیتوانستند به آنها نعل ببندند. همچنین گفتنی است در بخارا که در زمان آقا محمد خان قاجار تحتالحمایه دولت ایران بود عدهای از صنعتگران ایرانی بودند که در آغاز در قفقازیه میزیستهاند و از آنجا به بخارا مهاجرت کردهاند و کارشان کفشدوزی بود و کفشهای دوخت انان را به رسم تحفه به سنپطرزبورگ پایتخت روسیه و وین پایتخت اطریش و پاریس پایتخت فرانسه میبردند. چکمههایی که آنان میدوختند آنقدر ظریف بود که ساق بلند چکمه مانند ساق یک جوراب ابریشمین، ساق پا را قالبگیری میکرد.
مکانیزه شدن چرمسازی در ایران
خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
چند سال پس از سقوط سلسله قاجاریه، شهر تبریز شاهد نمایش پیشرفت تکنولوژی غرب در زمینه چرمسازی بود. در 23/8/1310 (15 نوامبر 1931) در ضلع جنوب غربی تبریز اولین کارخانه چرمسازی ایران به نام چرم خسروی تاسیس گردید. دو سال بعد یعنی در سال 1312 دومین کارخانه در همدان تاسیس شد و به دنبال آن به تدریج کارخانههای مدرن دیگری در تبریز و تهران و مشهد شروع به کار نمودند. از جمله کارخانههای مهم در این دوره به کارخانه ایران (1315 ه . ش) و کارخانه امید در تبریز و کارخانهای در تهران را میتوان نام برد. اجازه بدهید به هم نگاهی گذرا در زمینه چرمسازی مدرن یعنی کارخانه چرم خسروی داشته باشیم. موسسهای اصلی کارخانه آقایان صدقیانی، بافتهای، کرباسی، لورموچی و اتحاد بودند (همه این افراد از تجار سرشناس تبریز بودند). این کارخانه ابتدا توسط هیئت مدیرهای که مدیرعامل آن آقای اتحاد بود اداره میشد و بعدها به صورت سهامی عام اداره شد.
مدیر کارخانه خسروی (آقای اتحاد) به آلمان سفر کرده و جدیدترین مواد و مدرنترین ماشینآلات سنگین و بهترین کارشناسان چرمسازی آلمانی را با خود به ایران آورد (و همین موقع بود که با چرمهای ساختهشده از بهترین پوستهای سبک خود را صادر مینمودیم). پوست خام مصرفی کارخانه از داخل و خارج تامین میشد. در این کارخانه 1000 نفر کارگر در سه شیفت مشغول به کار بودند. عمده تولیدات این کارخانه عبارت بود از: رویه شامل جیر، ورنی، فانتری، طبیعی (فول گرین) مویی و زیره که بعضی از تولیدات آن مثل رویه و زیره از نظر کیفیت با چرمهای رویه اروپا رقابت میکرد. البته رویه و زیره با هم شروع به کار نمودند و برای هر قسمت کارشناسان خاصی وجود داشت. در این سالها رویه و زیره خسروی 2 مدال طلا گرفت. این کارخانه از بعضی لحاظ خودکفا بود:
1- از آنجایی که اکثر دستگاههای کارخانه تسمهای بود _ در یک کارخانه نیاز کارخانه از بابت تسمه تامین میشد.
2- با جمعآوری ضایعات حاصله از مراحل لشگیری و دورگیری دم و گوش و پختن آنها درون دیگها، سریشم (چسب) تهیه میشد که علاوه بر مصارف داخلی کارخانه به خارج آن نیز صادر میشد.
سریشم یا چسب در داخل کاربردهای گوناگونی داشت از جمله در دو خط تولیدات فرعی کارخانه مورد مصرف قرار میگرفت:
1- قسمت ساختن کفش برای ارتش ( و پوتین)
2- قسمت سراجی: در این قسمت جافشنگی و حمایل شمشیر و جلو اسلحه و کمربند، زین و کیفهای مخصوص برای ارتش ساخته میشد.
در کارخانه چرم خسروی اولین چرم ورنی ایران توسط یک مهندس لهستانی به نام ژرزنیسکی ساخته شد (حدود سال 1323) و بعد از او یک کارشناس فرانسوی به نام کویز در خسروی اداره خط تولید را بر عهده گرفت.
نقطه اوج خسروی (حدود 1326) بعد از جنگ جهانی دوم سهام کارخانه به میزان 15-1 بالا رفت. در آن زمان عمده تولید این کارخانه را به متفقین میدادند. از جمله تولیدات کارخانه کورک بود که از پوست گوسفند میساختند (خز) و به سربازان روسیه میدادند. در این موقع کارخانه چرم خسروی کارخانهای را در مشهد و کارخانه دیگری را در تبریز به نام کارخانه امید را ضمیمه خود کرد. کارخانه امید که جز چهارمین یا پنجمین کارخانه مدرن چرمسازی در ایران بود با توسل به کارشناس آلمانی خود به نام مهندس شتولده میرفت که گوی سبقت را از خسروی برباید. در این موقع خسروی از اختلافی بین شرکا امید به وجود آمده بود[114] استفاده کرده و امید را ضمیمه خود کرد. به علت کمبود برق شهری کارخانه خسروی با در اختیار داشتن یک ژنراتور، مازاد برق خود را به بیرون از کارخانه صادر مینمود و کمکم دامنه فعالیتش را گسترش داده و با وارد کردن 7 ژنراتور از آمریکا توانست هزارها مشترک برق برای خود داشته باشد.
دوران رکود کارخانه (01349-1350): ایجاد اختلاف در هسته مرکزی کارخانه بین سهامداران و ارائه مدیریت ناصحیح در این باب همه و همه دست به دست هم دادند و زمینه انحلال کارخانه را فراهم نمودند. این امر باعث شد تا کارخانه توسط هیئت حمایت از صنایع تحت نظارت دولت دوباره راهاندازی گردد. این روند مدت 5 سالی ادامه داشت تا اینکه سهام کارخانه به نسبت 10-8 رسید و کارخانه متضرر گردید.
در سالهای 56-55 سهامداران گروه صنعتی کفش ملی با توجه به پائین آمدن قابل توجه سهام از یک طرف و ضعف مدیریت هیئت حمایت از صنایع از موقعیت استفاده کرده و با خرید بیش از 70% سهام کارخانه عملاً صاحب کارخانه خسروی شدند و آن را از هیئت حمایت تحویل و فعالیت را مجدداً با توجه به سیستم کار دیگر کارخانجات شروع نمودند.
اولین کارخانه سالامبورسازی ایران در تبریز با نام کارخانه سالامبورسازی وهابزاده در سال 1315 (قبل از جنگ جهانی) توسط آقای وهابزاده و با کارشناسی یک متخصص یونانی به نام گالیف رولی تاسیس شد. عدم نیاز به دستگاههای پیچیده و گرانقیمت و فراوانی و ارزانی مهمترین ماده اولیه سالامبورسازی یعنی پوست سبک باعث پیدایش کارخانههای سالامبورسازی بیشماری گردید. هر کس قطعه زمینی مییافت و یک چهاردیواری میساخت و با کندن یک حوضچه و به کارگیری یک درام شروع به ساخت سالامبور مینمود. طی سالهای 1330 تا 1350 کارخانجات متعددی به وجود آمدند که اکثراً سنتی و بدون تخصص کافی و فقط بر اساس یادداشتها و دستورالعملهای خارجی و با استفاده از تجربه موروثی به کار ادامه میدادند و فکر ایجاد کارخانجات چرم سبک به دلیل پوشش نوینی که در سال 1315 به پوست سبک داده شد (سالامبور) در افکار عمومی به وجود نمیآمد تا این که در سال 1350 اولین کارخانه مستقل چرم سبک به نام چرم ملی ایجاد و شروع به کار نمود و دو سال بعد یعنی در سال 1352 سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران ماموریت یافت تا طرحهایی را در زمینه چرم سبک در نقاط مختلف کشور پیاده نماید. سازمان مذکور با ایجاد شرکتی به نام شرکت صنایع پوست و چرم ایران، و با همکاری گروهی از مهندسین مشاور، مبادرت به احداث چند کارخانه در نواحی مختلف کشور از جمله خراسان و لرستان نمود و در حالی که تلاش داشت طرحهای دیگری را در این زمینه پیاده نماید از حرکت بازماند. همچنین بعد از سال 1352 توسط بانک توسعه کشاورزی دو طرح چرم سبک، در شیراز (چرمینه) و اردبیل (چرم مغان)، اجرا گردید و نیز در جوار همین طرحها کارخانه ویژهای برای ساخت خز و پوشاک حاصله از آن در در استان مازندران به نام خزر خز به وجود آمد که توانستند مقداری از پوستهای داخلی را به چرم تبدیل نمایند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و از سال 1358 تا کنون فکر ایجاد کارخانجات چرم از پوست سبک بیشتر شکل گرفت و طرحهای زیادی توسط وزارت صنایع مورد بررسی قرار گرفته است. البته لازم به یادآوری است که جهت بالا بردن سطح مهارت کارگران صنعت چرمسازی و در نتیجه بالا بردن تکنیکهای چرمسازی و ارائه متدهای پیشرفته در این زمینه و تربیت متخصص چرمساز در سال 1344 در کنفرانسی که از طریق سازمان خوار و بار و کشاورزی جهانی در آنکارا برگزار شده بود FAO طرح پیشنهادی مرکز بهبود پوست و چرم در کشورهای ایران و ترکیه پیریزی شد و دولت ایران متعهد شد در این زمینه با سازمان ملل همکاری نماید. این مرکز تا سال 1348 با مدیریت منتخب سازمان ملل اداره میشد و از سال 1348 مدیریت آن به عهده کارشناسان ایرانی محول گردید. از همان سال لغایت آبان ماه 1359 این مرکز در زمینه تولید پوستهای گرانبها (پوستهای تزئینی) و استاندارد نمودن چرمهای داخلی کنترل کیفیت صادرات پوست و سالامبور کفش پرداخت. در تاریخ 21/8/1359 این مرکز از وزارت صنایع و معادن منتزع و تحت پوشش وزارت کار و امور اجتماعی درآمد. تا پایان سال 59 این مرکز با آماده نمودن و تجهیز ماشینآلات جهت یک رشته آموزشهای اولیه در سال 60 اقدام نمود. در زمینه تربیت متخصص چرمساز در بهمن ماه 1363 دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلیتکنیک) تهران با همکاری وزارت فرهنگ و آموزش عالی از طریق آزمون سراسری (کنکور) پذیرای 35 نفر از داوطلبان این رشته شد که تا سال 1365 تنها 19 نفر از دانشجویان در این صحنه پرحادثه باقی ماندند.